خانه ی ریاضی و فیزیک

در حاشیه همایش تقدیر از منتخبان کنکور در گروه‌های آزمایشی مختلف، خبرآنلاین با منتخبان رشته‌های مختلف کنکور ۹۲، گفتگو کرد. نتیجه این گفتگوها نشان می‌دهد بیشتر منتخبان کنکور امسال، ترجیح می‌دهند برای ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر از کارشناسی به خارج از کشور بروند. آنها می گویند شرایط ادامه تحصیل و رقابت علمی در محیطهای دانشگاهی بیرون از مرزها، مهیاتر است. ولی تقریبا همگی آنها قول دادند برای خدمت به میهن بازگردند. قولی که در سال‌های اخیر نیز رتبه‌های برتر دادند، ولی نتیجه‌ای متفاوت از آنچه گفته شده بود، حاصل شد.

اگر می خواهید بقیه ی کتاب ها را ببینید به ادامه ی مطلب بروید.



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 18 شهريور 1398برچسب:,
ارسال توسط abolfazl

 

 تصاوير جشن قبولي هاي  در مدارس  تيزهوشان و نمونه دولتي در شهرهاي مختلف را اينجا ببينيد...


تصاوير جشن قبولي هاي تيزهوشان و نمونه دولتي در شهرهاي مختلف

 

 عکس هاي  جشن شهرهاي ديگر نيز  به زودي در همين قسمت قرار خواهد گرفت.  

 

 

 

 

اگر می خواهد عکس های جشن قبولی بقیه ی شهر ها را ببینید به ادامه ی مطلب بروید.



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 17 شهريور 1398برچسب:,
ارسال توسط abolfazl

عُمَر خَیّام نیشابوری (نام کامل: غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری) (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور - درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور)[۳] که خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری[۴] هم نامیده شده‌است، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و رباعی سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجةالحق» بوده‌است؛[۵] ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آن‌که رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند، ادوارد فیتزجرالد[۶] رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است.

یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶ - ۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، ، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است.[۷] ابداع نظریه‌ای دربارهٔ نسبت‌های هم‌ارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهم‌ترین کارهای اوست. [۸]

شماری از تذکره‌نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اند.[۹][۵][۱۰] صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌نماید، زیرا از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.

محتویات



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 15 شهريور 1398برچسب:,
ارسال توسط abolfazl

ژول گابریل ورن (به فرانسوی: Jules Verne)‏‏ (۱۹۰۵-۱۸۲۸) نویسنده، شاعر و نمایش‌نامه‌نویس فرانسوی بود که بیشتر شهرت‌اش را مدیون نگارش کتاب‌های ماجرایی‌اش است که دنیای داستان‌های علمی–تخیلی را دگرگون کرد.
ژول ورن در هشتم فوریه ۱۸۲۸ میلادی در یک خانواده مرفه در منطقه‌ی بندری شهر نانت فرانسه به دنیا آمد. به خواست پدرش تحصیلات‌اش را در رشته حقوق به پایان برد، اما ذوق نمایشنامه‌نویسی و رمان‌نویسی او را بر آن داشت که کم‌کم به سوی ادبیات کشیده شود. در ابتدا هرچند موفق نبود و از دیدگاه مالی هم در مضیقه افتاد، اما سپس پیشرفت سریعی کرد.[۱]
پنج‌گانه‌ی مشهور او که دربرگیرنده‌ی کتاب‌های سفر به مرکز زمین، بیست هزار فرسنگ زیر دریا و دور دنیا در هشتاد روز است، شهرتی جهان‌گیر به وی داد. از سال ۱۹۷۹ میلادی، او دومین نویسنده‌ای است که کتاب‌هایش بیشترین بازگردانی را به زبان‌های گوناگون جهان داشته است. پیش و پس از او به‌ترتیب آگاتا کریستی و شکسپیر، نویسنده‌های انگلیسی جا دارند.[۲]
در آغاز آثار ژول ورن تنها در میان کودکان طرفداران و علاقه‌مندانی داشت تا آن که منتقد و نویسنده‌ای به نام مارسل موره (۱۹۶۹-۱۸۸۷) چندین کتاب و رساله درباره ژول ورن نوشت و او را چنان که بود به دنیا معرفی کرد. مارسل موره در دو کتاب: «ژول ورن بسیار شگفت انگیز» (۱۹۶۰) و «اکتشافات ژول ورن» (۱۹۶۳) ژول ورن را به دنیا شناساند و از آن به بعد دوستداران ادب با نظر جدی تری به ژول ورن می‌نگرند.

ژول ورن که هفتاد و هفت سال (۱۹۰۵ - ۱۸۲۹) درین کره خاکی زیست، نزدیک به هشتاد داستان دراز و کوتاه و رساله نوشتهٔ پژوهشی و نوشتار نوشته‌است. مانند تاریخ مصر و فرانسه و مستعمره‌هایش (۱۸۶۸) تاریخ رهنوردیهای بزرگ و رهنوردیهای بزرگ (۱۸۷۸) کریستف کلمب (۱۸۸۳) و افزون بر آن پانزده نمایشنامه نوشته که در آن دوره بروی صحنه رفته‌است . با این باز یاد این نکته بایسته‌است که نام اوری او با سه درازداستان نام آورش پنج هفته در بالن و رهنوردی به میان زمین و از ماه به زمین آغاز شد. با این باز دلکش اینکه در دورانی که نویسندگان خوش قریحه وچیره دستی چون بالزاک، دیکنز، الکساندر دوما و تولستوی و داستایوفسکی، تورگنیف، فلوبر، استاندال و جورج الیوت و امیل زولا و ده‌ها نویسنده نامدار دیگر بودند، ژول ورن نه تنها نویسنده و گردآور ورزیده جای خود را باز کرد، بلکه با پیش بینی‌های ارزنده و روشن بینانهٔ خود، چراغ راهنمای نوآوران و دانشمندان در نیم و حتی یک سده پس از آن گردید که شایع است کشتی هسته‌ای ناتیلوس از روی نوشتهٔ نامدار او هشتاد فرسنگ زیر دریا ساخته شد و به همین روی نام آن کشتی افسانه‌ای بر این کشتی راستین نهاده شد.

محتویات



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 15 شهريور 1398برچسب:,
ارسال توسط abolfazl

ابوجعفر محمد بن موسای خوارزمی ریاضیدان ، ستاره‌شناس ، فیلسوف ، جغرافیدان و مورخ شهیر ایرانی [۲][۳][۴][۵] در دوره عباسیان است. وی در حدود سال ۷۸۰ میلادی (قبل از ۱۸۵ قمری)[۱] در خوارزم (ازبکستان کنونی) زاده شد.ابن ندیم و قفطی اصالت او را از خوارزم می دانند.لقب وی معمولاً اشاره به شهر خوارزم دارد که همان خیوه کنونی واقع در جنوب دریاچه آرال مرکزی و بخشی از جمهوری ازبکستان است.[۱] شهرت علمی وی مربوط به کارهایی است که در ریاضیات به‌ویژه در رشته جبر انجام داده به طوری که هیچیک از ریاضیدانان سده‌های میانه مانند وی در فکر ریاضی تأثیر نداشته‌اند. وی را پدر جبر نامیده‌اند.[۶] مورخ مشهور علم، جورج ساترن، در طبقه بندی سده ای کتاب خود «مقدمه ای بر تاریخ علم» سده نهم هجری قمری را عصر خوارزمی می نامد.[۷] [۸]

خوارزمي رياضي‌دان بنام قرون وسطي است که حاصل تحقيقات و تأليفات او هنوز مورد استفاده مي‌باشد و كتاب جبر و مقابله او را بسياري از مترجمان مشهور قرون وسطي مانند ژيرارد دوكريمون و ربرت چستر و يوحناالاسباني (اشبيلي) و رودلف دوبرجس و لئونارد دوپيزا در قرون ميانه بلاتين ترجمه كرده اند وآخرين ترجمه كتاب او در سال ۱۹۱۵ توسط كارپيوسكي از روي ترجمه لاتين روبرت چستر چاپ و منتشر شد.[۹] بیشترین چیره‌دستی وی در حل معادله‌های خطی و درجه دوم بوده‌است. کتاب Algoritmi de numero Indorum که ترجمه کتاب جمع و تفریق با عددهای هندی او به لاتین است باعث شد تا دستگاه عددی در اروپا از دستگاه اعداد لاتین به دستگاه اعداد هندی تغییر یابد که هنوز نیز در اروپا و دیگر نقاط جهان فراگیر است.[۱۰] كلمه جبر را اروپائيان بطور كلي از کتاب خوارزمي و اصطلاح امروزی الگوریتم (Algorithmus) از اسم خوارزمی گرفته شده است. به هنگام خلافت مامون وی عضو دارالحکمه که مجمعی از دانشمندان در بغداد به سرپرستی مامون بود، گردید.خوارزمی کارهای دیوفانت را در رشته جبر دنبال کرد و به بسط آن پرداخت .

محتویات



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 15 شهريور 1398برچسب:,
ارسال توسط abolfazl

 


چهارمین المپیاد ریاضی نوجوانان ایران برگزار می شود:

مرحله ی اول : دوم اسفندماه 1392
مرحله ی دوم:پنجم اردیبهشت ماه 1393
مهلت ثبت نام: بیستم دی ماه 1392



ثبت ‌نام چهارمین دوره
نحوه برگزاری چهارمین دوره المپیاد ریاضی نوجوانان ایران در سال تحصیلی 93-1392 به شرح زیر است:
1) شرکت‌ کنندگان
این المپیاد در پایه های ششم ابتدایی، هفتم (اول متوسطه 1)، سوم راهنمایی و اول دبیرستان برگزار می شود. در هر سال تحصیلی به تفکیک پایه آزمون طراحی می شود و هر نفر با دانش آموزان هم پایه خود رقابت خواهد کرد.
2) شرط ورود به آزمون
شرط ورود به آزمون کلیه دانش‌آموزان ممتاز در درس ریاضی اجازه شرکت در آزمون را خواهند داشت. برای شرکت
در این المپیاد تکمیل فرم ثبت‌نام، ارایه یک عکس و پرداخت هزینه ثبت‌نام که مبلغ  80000 ریال ضروری است.
تبصره 1: مدارسی که به تعداد داوطلبان خود کتاب پرسش‌های نخستین ، دومین و یا سومین المپیاد را خریداری کنند از تخفیف %40 قیمت پشت جلد کتاب بهره‌مند خواهند شد.
تبصره 2: پذیرفته‌شدگان مرحله اول برای شرکت در آزمون مرحله دوم نیز مبلغ 80000 ریال پرداخت خواهند کرد.
3) مراحل المپیاد
این المپیاد در دو مرحله و به‌صورت هماهنگ کشوری برگزار می‌شود. مرحله‌ اول این المپیاد در دوم اسفندماه 92 در سراسر کشور اجرا می‌شود. برگزیدگان این مرحله برای شرکت در مرحله دوم که در پنجم اردیبشهت ماه 93 برگزار می‌گردد، دعوت می‌شوند.
4) شرایط ورود به مرحله دوم
کسانی که بیش از %50 نمره را کسب کنند یا رتبه آن‌ها کم‌تر از %5 شرکت کنندگان آن پایه باشد، به مرحله دوم صعود خواهند کرد. مرحله دوم آزمون نیز مشابه آزمون مرحله اول ، ولی شامل 30 پرسش می باشد.
تبصره: در صورتیکه مرکز آموزشی در هر پایه بیش از 10 نفر شرکت کننده داشته باشد و هیچ کدام از نفرات امتیاز لازم جهت ورود به مرحله دوم را نداشته باشد- جهت ایجاد امکان مضاعف برای دانش آموزان آن مرکز رتبه اول دانش آموزان هر پایه آن ها به مرحله دوم راه خواهد یافت.
5) پرسش‌های آزمون       
پرسش‌های آزمون در هر دو مرحله به صورت 5 گزینه‌ای خواهد بود. مرحله اول آزمون شامل 24 پرسش است. 10 پرسش آزمون 3 نمره‌ای، 8 پرسش آزمون 4 نمره‌ای و 6 پرسش آزمون 5 نمره‌ای است. به این ترتیب آزمون مرحله اول 92 نمره خواهد داشت. پرسش‌های سطح اول نمره منفی ندارند، ولی برای پاسخ‌های نادرست پرسش‌های سطح 2، یک نمره منفی و سطح 3، دو نمره منفی منظور خواهد شد.
تبصره1: در مرحله اول تعدادی از پرسش ها؛ از پرسش های المپیادهای سه دوره گذشته و یا مشابه  آن ها انتخاب خواهد شد.
تبصره 2: تعدادی از پرسش ها با توجه به محتوای کتاب های ریاضی پایه مربوطه؛ طراحی خواهد شد.
 6) برگزیدگان المپیاد و جوایز آن ها
الف) نفرات اول تا پنجم کشوری در هر پایه تندیس، مدال، لوح تقدی و جایزه ی نفیس (میزان مبلغ جایزه متعاقبا اعلام می گردد)
ب) نفرات اول هر استان در هر پایه به شرط کسب مدال و حداقل 40 درصد نمره مرحله دوم، مدال، تندیس، لوح تقدیر و با توجه به رنگ مدال جوایزی نفیس (میزان مبلغ جایزه متعاقبا اعلام می گردد)
ج) 10 نفراول هر پایه تحصیلی(رتبه 1 تا 10)مدال طلاو لوح تقدیر،20 نفر دوم(رتبه 11 تا30) مدال نقره و لوح تقدیر، 30 نفر سوم( رتبه 31 تا60) مدال برنز دریافت و لوح تقدیر دریافت خواهند کرد.
تبصره: رتبه های مساوی به تعداد تکرار شده، شمارش خواهند شد.
در ضمن کلیه مدال آوران جوایزی از محصولات انتشارات مبتکران را دریافت خواهند کرد.
• انتشارات مبتکران به پاس توجه و پیگیری امور مربوط به المپیاد ریاضی نوجوانان ایران به 3 نفر از مدیران مدارس شرکت کننده (تهران و شهرستان) که بیشترین مدال آوران المپیاد را  دارا باشند، جوایزی اهدا خواهد کرد.
• از اولیا دانش آموزان ممتازی که فرزندان آن ها در 2 سال متوالی بهترین رتبه را نسبت به سایر دانش آموزان کسب کرده اند نیز با اهدا جوایزی تقدیر به عمل خواهد آمد.
لازم به ذکر است خانواده های برتری که در اختتامیه دومین دوره المپیاد مورد تقدیر قرار گرفتند، شامل این امتیاز نخواهند شد.
• جوایز این افراد در پایان سال تحصیلی و در جشن پایانی " المپیاد ریاضی نوجوانان ایران" که توسط موسسه فرهنگی آموزشی انتشاراتی مبتکران برگزار خواهد شد، اهدا می گردد.
7) مهلت ثبت ‌نام
مهلت ثبت‌نام در دفاتر نمایندگی‌های مبتکران در سراسر کشور تا پایان بهمن 92 است.
برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره تلفن های زیر تماس بگیرید:
دبیرخانه المپیاد ریاضی نوجوانان ایران 61094201-021 الی 2
ثبت نام مدارس در استان ها: دفاتر نمایندگی مبتکران در سراسر کشور
ثبت نام مدارس تهران: 61094309-021
داوطلبان انفرادی: 61094101-021 الی 2

مدارس برای دسترسی بهلینک پیش ثبت نام کلیک کنید.

منبع: دبیرخانه المپیاد ریاضی نوجوانان ایران

 

برای پیش ثبت نام در چهارمین المپیاد ریاضی نوجوانان ایران  به سایت مبتکران  بروید به نشانی www.mobtakeran.com و فرم چهارمین المپیاد ریاضی نوجوانان را تکمیل کنید

 

 

 




تاریخ: دو شنبه 11 شهريور 1398برچسب:,
ارسال توسط abolfazl
توماس آلوا ادیسون
زادروز ۱۱ فوریه ۱۸۴۷
ایالات متحده آمریکا پرچم ایالات متحده آمریکا
درگذشت ۱۸ اکتبر ۱۹۳۱
ایالات متحده آمریکا پرچم ایالات متحده آمریکا
مذهب خداانگاری
همسر ماری استیل‌ول
مینا ادیسون
فرزندان ماریون استل
توماس آلوا
ویلیام لزلی
مادلین
چارلز
و تئودور میلر ادیسون
والدین ساموئل اوژن ادیسون (۱۸۰۴-۱۸۹۶)
نانسی ماتئوس الیوت(۱۸۱۰-۱۸۷۱)

توماس آلوا ادیسون (۱۱ فوریه ۱۸۴۷ - ۱۸ اکتبر ۱۹۳۱) مخترع و بازرگانی آمریکایی بود. او وسایل متعددی را طراحی یا کامل کرد که مهم‌ترین و معروفترین آنها لامپ رشته‌ای است.

هنگامی که ادیسون در دوره ابتدایی درس می خواند مدیر مدرسه وی اعتقاد داشت که ادیسون شاگرد کودنی است و عذر وی را از مدرسه خواست.[نیازمند منبع] ادیسون در طول حیات علمی خویش توانست ۲۵۰۰ امتیاز اختراع را در ایالات متحدهٔ آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان به نام خود ثبت کند که رقمی حیرت‌انگیز و باورنکردنی به نظر می‌رسد. واقعیت این است که بیشتر اختراعات وی تکمیل شدهٔ کارهای دانشمندان پیشین بودند و ادیسون کارمندان و متخصصان پرشماری در کنار خود داشت که در پیشبرد تحقیقات و به سرانجام رسانیدن نوآوری‌هایش یاریش می‌کردند. دهنی ذغالی تلفن، ماشین چاپ، میکروفن، گرامافون، از جمله مواد و وسایلی هستند که بدست ادیسون و همکارانش ابداع یا بهینه شدند.

ادیسون از اولین مخترعانی بود که توانست با موفقیت، بسیاری از اختراعات خود را به برساند.

محتویات

سال‌های میانه

نخستین پله‌های ترقی

در سال ۱۸۶۹ م. ادیسون که ادارهٔ راه‌آهن را ترک کرده بود، به‌عنوان سرپرست فنی به استخدام یک مؤسسهٔ صرافی بزرگ در نیویورک در آمد. در این مقام او توانست نخستین اختراع موفقش را که نوعی بود، به نام خود ثبت کند. تلگراف ادیسون برخلاف انواع رایج که علائم مورس را به صورت صداهای کوتاه و کشیده به گوش اپراتور می‌رسانیدند، آنها را به شکل خط و نقطه بر روی نوار کاغذی چاپ می‌کرد. او حق امتیاز اختراعش را در مقابل چهل هزار دلار به مدیر صرافخانه واگذار کرد و با پول آن در شهر نیوآرک ایالت نیوجرسی یک کارگاه تحقیقاتی برای خود برپا نمود. در محل جدید او علاوه بر تکمیل لوازم جانبی تلگراف، یک سامانهٔ پیشرفتهٔ نمایشگر اطلاعات بورس را طراحی کرد که سود هنگفتی از آن حاصل آمد.

منلو پارک

ادیسون مدتها این فکر را در سرداشت که کارگاهش را به محل بازتر و بزرگ‌تری منتقل کند. با فراهم شدن سرمایهٔ کافی، سرانجام در سال ۱۸۷۶ م. در منطقهٔ «منلوپارک» نیوجرسی یک لابراتوار پژوهشی مجهز بنیاد نهاد و گروهی از افراد لایق و مستعد را به همکاری فراخواند.

تأسیس این آزمایشگاه نقطهٔ عطفی در رشته فعالیت‌های ادیسون و از بزرگ‌ترین ابتکارهای او به شمار می‌رود. آزمایشگاه منلو پارک نخستین مؤسسه‌ای بود که منحصراً با هدف تولید و تکمیل ابداعات علمی برپا شد و آن را باید نمونهٔ اولیهٔ آزمایشگاه‌های تحقیقاتی بزرگی دانست که از آن پس تمام صنایع مهم در کنار کارگاه‌های خود ایجاد کردند. در سایهٔ نظارت و سازماندهی توماس ادیسون و کار گروهی کارمندان وی صدها اختراع کوچک و بزرگ در این مؤسسه به ثمر رسیدند که البته همگی به نام ادیسون تمام شدند.

گرامافون

ادیسون در کنار گرامافون اولیه

از قدیم الایام، داشتن وسیله‌ای که بتوان با آن صدا را ضبط کرد از آرزوهای بشر بوده‌است. قبل از آنکه توجه ادیسون به این مقوله جلب شود، لئون اسکوت مارتین‌ویل فرانسوی (۱۸۵۷ م.) و دیگران تحقیقاتی کرده و گام‌هایی در این راه برداشته بودند؛ اما دستگاه‌های آنها عملاً ً قابل استفاده نبود زیرا تنها با یک دور گوش دادن، صدای ضبط شده از بین می‌رفت.

در سال ۱۸۷۷ م. ادیسون موفق به ساخت وسیله‌ای شد که واقعاً کار می‌کرد؛ یعنی می‌توانست صدا را ضبط و دو تا سه بار پخش کند. «ضبط صوت» ادیسون که فونوگراف (آوانگار) نام گرفته بود، ساختمانی ساده داشت: استوانه‌ای فلزی بود با یک دستهٔ گرداننده که در یک انتهای آن سوزنی همراه با یک بوق تعبیه شده بود. وقتی کسی استوانه را می‌چرخاند و درون بوق صحبت می‌کرد، بر اثر ارتعاش سوزن، روی ورقهٔ نازک حلبی ِدور استوانه خراش‌هایی می‌افتاد. برای شنیدن صدای ضبط شده نیز کافی بود سوزن را به ابتدای مسیر برگردانده و دوباره استوانه را به‌چرخش در آورند. کیفیت صدا البته بسیار پایین بود و صفحه حلبی هم پس از چند بار استفاده خراب می‌شد. با اینحال همین وسیله ابتدایی در نظر مردم بسیار شگفت‌انگیز می‌نمود و بشدت مورد استقبال قرار گرفت. روزنامه‌ها ادیسون را «جادوگر منلوپارک» لقب دادند. حتی دولت رسماً وی را به واشینگتن دعوت کرد تا اختراعش را در برابر مقامات به نمایش بگذارد. ده سال بعد (۱۸۸۷ م.) ادیسون (یا به روایتی الکساندر گراهام بل)، استوانهٔ مومی را جایگزین ورق حلبی کرد و بالاخره امیل برلینر مخترع آمریکایی آلمانی‌تبار با تبدیل استوانهٔ مومی به صفحهٔ پلاستیکی، گرامافون را به شکل امروزی درآورد.

صدای ضبط شده توماس ادیسون

انیمیشن صدای اديسون ضبط شده با گرامافونش در مرداد ماه 1306 خورشیدی با خواندن داستان ( مري يک بره کوچک داشت )

لامپ الکتریکی

Light bulb.png

توماس ادیسون لامپ حبابی را ابداع نکرد و قبل از وی نوعی لامپ اختراع شده بود[۱] او در سال ۱۸۸۰ یک طرح قابل تحقق و تولید برای لامپ حبابی مطرح کرد (با استفاده از یک رشته از جنس بامبوی کربنیزه) که مورد استفاده منازل و خانه‌ها شد و البته یک سال بعد جوزف سوان در سال ۱۸۸۱ یک ساختار کارآمدتر را (با استفاده از رشتهٔ سلولوزی) مطرح نمود.

سابقهٔ سیستم روشنایی الکتریکی به اواسط قرن نوزدهم می‌رسد. در سال ۱۸۵۴ م. نخستین لامپ برق را اختراع کرد که حدود چهارصد ساعت نور می‌داد اما آن را به نام خود به ثبت نرساند. پس از وی ، ، (۱۸۷۵ م.) و جوزف سووان (۱۸۷۸ م.) مدل‌های دیگر چراغ‌های الکتریکی را ارائه کردند.

کمی پیش از آنکه ادیسون نیز وارد این عرصهٔ جدید شود، والیس صنعتگر آمریکایی نوعی چراغ برق را روانهٔ بازارکرده بود که نمونه‌ای از آن به دست ادیسون رسید (۱۸۷۸ م.). دستگاه والیس تشکیل می‌شد از چارچوبی با یک حباب و دو میلهٔ فلزی متحرک که به هر کدام تکه ذغالی متصل بود. عبور جریان برق از میله‌ها باعث می‌شد که دو قطعه ذغال بسوزند و میانشان قوس الکتریکی بسیار درخشانی به رنگ آبی پدیدار شود.

این چراغ الکتریکی ابتدایی بازده پایینی داشت زیرا مصرف برق آن زیاد و عمر ذغال‌هایش کم بود. با این وجود، ادیسون که به اهمیت اختراع والیس پی‌برده بود، تصمیم گرفت آن را اصلاح کند و به جای ذغال مادهٔ مناسب تری بیابد که با برق کمتر مدت درازی روشنایی بدهد و به مرور زمان نسوزد و از بین نرود.

پس از یک سال تلاش بی‌وقفه و آزمایش صدها مادهٔ گوناگون، سرانجام ادیسون و همکارانش توانستند با خالی کردن هوای داخل حباب و استفاده از نخ معمولی کربونیزه (ذغالی‌شده) لامپی بسازند که تا چهل ساعت نور بدهد. این موفقیت اولیه موجب شد تا آنها با پشتکار بیشتری به تحقیقات خود ادامه دهند و زمانیکه موفق شدند عمر متوسط چراغ برق را به پانصد ساعت برسانند، ادیسون تشخیص داد که زمان مناسب برای نمایش آن فرا رسیده‌است.

البته نمونه لامپ ادیسون قبل از ارائه توسط شخص دیگری تولید و در اداره ثبت بریتانیا به اسم دانشمندی به نام سوان ثبت شده بود و این ثابت می کند لامپ ادیسون چیز جدیدی نبود ولی با این حال نباید تلاش های ادیسون را در راستای ترویج این تکنولوژی نادیده گرفت [۲]

او از روزنامه‌نگاران و صاحبان سرمایه دعوت کرد تا در شب ۳۱ دسامبر ۱۸۷۹ م. برای دیدن اختراع جدیدش به منلوپارک بیایند. به دستور او آزمایشگاه و اطراف آن را با صدها لامپ برق آراستند بطوریکه محوطهٔ منلوپارک و جادهٔ منتهی به آن غرق در نور شده بود. ادیسون میهمانان خود را با چیزی روبرو کرده بود که برایشان سابقه نداشت. منظرهٔ لامپ‌های نورانی بازدیدکنندگان را به شدت تحت تأثیر قرار داد؛ بطوریکه وقتی ادیسون نقشهٔ خود را برای تأسیس یک کارخانهٔ بزرگ الکتریسیته در نیویورک مطرح کرد پیشنهادش با استقبال گرم سرمایه‌داران حاضر روبرو شد.

عصر الکتریسیته

در ۲۷ ژانویه ۱۸۸۰ م. ادیسون تقاضانامهٔ دریافت امتیاز اختراع «لامپ روشنایی الکتریکی» را به ادارهٔ اختراعات آمریکا تسلیم کرد اما با درخواستش موافقت نشد. کارشناسان سازمان معتقد بودند که طراحی و ساخت لامپ ادیسون بر مبنای مطالعات ویلیام سایر انجام شده است؛ بنابراین تنها امتیاز اختراع رشتهٔ ذغالی شده پرمقاومت (مادهٔ تولیدکنندهٔ نور لامپ) به ادیسون تعلق گرفت.

در ۱۳ فوریه ۱۸۸۰ م. وی به کشف یک پدیدهٔ مهم فیزیکی نائل آمد که اکنون به اثر ادیسون معروف است.

دو سال پس از نمایش عمومی لامپ الکتریکی، (۱۸۸۲ م.) ساختمان کارخانهٔ مرکزی تولید برق موسوم به «ایستگاه پرل استر یت» به پایان رسید و در چهارم سپتامبر همان سال نخستین سیستم توزیع نیروی الکتریسیته در جهان با قدرت ۱۱۰ ولت و ۵۹ مشتری در پایین محلهٔ منهتن به دست ادیسون افتتاح گردید.

چندی بعد ادیسون کوشید تا حق امتیاز لامپ برق را در بریتانیا از آن خود کند و بر رقیبش جوزف سووان – که مستقل از ادیسون موفق به اختراع لامپ حرارتی ِرشته کربنی شده بود- پیروز شود اما پس از یک دعوای حقوقی بی‌حاصل، دو طرف با یکدیگر به توافق رسیدند و برای بهره‌مند شدن از منافع اختراعشان در بریتانیا شرکت «ادیسووان» را تأسیس کردند. این شرکت در سال ۱۸۹۲ م. جزئی از کمپانی بزرگ جنرال الکتریک (متعلق به ادیسون) گردید.

شیوهٔ ادیسون

همانطور که گفته شد، بیشتر اختراعات ادیسون حاصل تکمیل ایده‌های دیگران و کار دسته‌جمعی گروه بزرگی از تکنسین‌ها و کارمندانی بود که تحت نظارت او به تحقیق و آزمایش می‌پرداختند. دستیار آفریقایی-آمریکایی ادیسون که در پروژهٔ چراغ الکتریکی نقش مهمی داشت، از جملهٔ این افراد است. اگر امروز کمتر نامی از کسانی مانند او به میان می‌آید، به این دلیل است که ادیسون غالبا همکاران خود را در افتخار و اعتبار اختراعاتش سهیم نمی‌کرد. با این همه شکی نیست که بدون قدرت سازماندهی و خصوصاً همت بلند ادیسون دست یافتن به این همه موفقیت ممکن نبود. نیکلا تسلا فیزیکدان بزرگ و یکی از همکاران ادیسون دربارهٔ روش او برای حل مسائل می‌نویسد: «اگر ادیسون می‌خواست سوزنی را در انبار کاهی پیدا کند، با پشتکارفراوان دانه به دانه رشته‌های کاه را کنار می‌زد تا بالاخره سوزن نمایان شود. بارها با تأسف شاهد بودم که چگونه بخش اعظم وقت و انرژی او صرف یافتن یک فرمول جزئی یا انجام دادن محاسبه‌ای کوچک می‌شد. » ادیسون خود نیز در این‌باره گفته‌است: «نوآوری عبارت است از یک درصد الهام روح و نود و نه درصد عرق ریختن و تلاش کردن. »

تسلا دانشمندی شایسته و بهترین کارمند ادیسون بود. او ابتدا از طرف ادیسون مأمور شده بود تا راه‌های توسعهٔ سیستم‌های جریان مستقیم (DC) را بررسی کند اما چون پس از پایان کار ادیسون تعهدات مالی خود را زیر پا گذاشت تسلا تصمیم به ترک شرکت او گرفت. با پذیرش استعفای تسلا، ادیسون مرتکب اشتباه بزرگی شد چرا که چندی بعد تسلا با کشف جریان متناوب (AC) در برابر امپراتوری ادیسون و سیستم DC او قد علم کرد. او با حمایت جرج وستینگهاوس کارخانه‌دار معروف سامانه‌های چندفازی توزیع برق را برپایهٔ جریان AC تکامل بخشید که بسیار کارآمدتر از سیستم ادیسون بود. با وجود تبلیغات منفی جنرال الکتریک، جریان AC روز به روز رواج بیشتری یافت و سرانجام سلطه ادیسون را بر بازار صنایع الکتریکی درهم شکست.

سینما

در سال ۱۸۸۹م. یکی از کارمندان شرکت ادیسون به اسم نوعی دستگاه نمایش فیلم اختراع کرد که پنج سال بعد(۱۸۹۴م.) با نام تجاری نیویورک به معرض نمایش گذاشته شد. کینه‌توسکوپ دستگاهی بود که هرکس از سوراخ آن به درون می‌نگریست و دسته‌ای را می‌چرخاند، تصاویر متحرکی را مشاهده می‌کرد. این وسیله ابتدا به‌عنوان مکمل گرامافون و برای رونق بخشیدن به بازار آن طراحی شده بود وهدف آن بود که با افزودن امکان تماشای عکس متحرک، بر جذابیت گرامافون نزد خریداران افزوده شود.

با وجود اهمیت این اختراع، ادیسون یا دیکسون را نمی‌توان پایه‌گذار سینما دانست؛ کینه‌توسکوپ آن ها بیشتر به ماشین «شهر فرنگ» شبیه بود و دریک زمان بیش از یک نفر نمی‌توانست از آن استفاده کند. چنین دستگاهی در عصر جدید که تودهٔ مردم به هیجان و سرگرمی‌های دسته‌جمعی نیاز داشتند چندان به کار نمی‌آمد. ایدهٔ بزرگ کردن تصاویر و بکارگیری پردهٔ نمایش هرگز به ذهن ادیسون نرسید چون همان طور که گفتیم از اختراع کینه‌توسکوپ مقصود دیگری داشت ولی حدود یک سال بعد صنعتگر ثروتمند فرانسوی با ساختن دوربین فیلم‌برداری و پروژکتور و افتتاح اولین سالن سینما در گراند کافه پاریس (۲۸ دسامبر ۱۸۹۵م.) نخستین گام‌ها را برای علاقمند کردن مردم به این پدیدهٔ نو برداشت. پس از گذشت چند سال، سالن‌های نمایش فیلم در اروپا و آمریکا آن قدر فراوان شده بود که ادیسون نیز چاره‌ای جز پیوستن به این جریان و کنار گذاشتن سینمای تک نفره‌اش ندید.

ادیسون در تبدیل سینما به رسانه‌ای همگانی و صنعتی سودآور نقش مؤثری ایفا کرده‌است. فیلم استاندارد ۳۵ میلیمتری با چهار روزنه در لبهٔ هر فریم که هنوز مورد استفاده قرار می‌گیرد از یادگارهای ادیسون است. وی همچنین مؤسس اولین استودیوی فیلمسازی دنیا ( در ایالت نیوجرسی) است. نخستین فیلم کپی رایت شدهٔ تاریخ سینما با عنوان «» در این استودیو ساخته شد.

سال‌های پایانی

در اول فوریه ۱۸۹۳م. ادیسون ساختمان «بلک ماریا» نخستین استودیوی تصاویر متحرک را در ِ نیوجرسی به پایان برد. او کوشید تا اختراع دوربین فیلم برداری را تماماً به خود نسبت دهد و حق استفادهٔ انحصاری از آن را به دست آورد اما در ۱۰ مارس ۱۹۰۲م. ادعای او در یک دادگاه استیناف ایالات متحده رد شد.

در ۱۸۹۴م. او در زمینهٔ ترکیب فیلم و صدا تحقیقاتی انجام داد که سرانجام به اختراع بود با استقبال مردم مواجه نشد.

در ۶ ژانویه ۱۹۳۱م. ادیسون درخواست‌نامهٔ ثبت آخرین اختراع خود «وسیله نگهدارندهٔ اشیاء هنگام


ارسال توسط abolfazl

رییس مرکز استعدادهای درخشان اداره کل آموزش و پرورش خراسان رضوی گفت: 

نتایج آزمون ورودی مدارس استعدادهای درخشان این استان روز هشتم خرداد ماه اعلام می شود.

به گزارش روابط عمومی آموزش و پرورش خراسان رضوی ، جلال صداقت افزود: آزمون ورودی مدارس استعدادهای درخشان و نمونه دولتی در این استان همزمان با سراسر کشور روزهای 19 و 20 اردیبهشت ماه برگزار شده بود.


وی اظهارداشت: دانش آموزان شرکت کننده در آزمون مزبور می توانند در تاریخ اعلام شده با اطلاعات ثبت نامی خود به سایت اداره کل آموزش و پرورش خراسان رضوی مراجعه و نتیجه آزمون خود را دریافت نمایند.

وی گفت: امسال برای ورود به مدارس استعدادهای درخشان و نمونه دولتی این استان در مقطع متوسطه 28 هزار و 377 نفر و در مقطع راهنمایی 37 هزار و 531 نفر در آزمون ورودی این مدارس شرکت کردند.

صداقت اظهارداشت: پذیرش دانش آموزان برای ورود به مدارس نمونه دولتی بر اساس نمره آزمون ورودی و معدل کل آنان خواهد بود.

وی با بیان اینکه در آزمون ورودی مقطع راهنمایی معدل کل پایه پنجم و در آزمون ورودی متوسطه معدل کل پایه دوم راهنمایی ملاک خواهد بود، گفت:80 درصد نمره آزمون و 20 درصد معدل کل دانش آموز در قبولی آنان تاثیر دارد.

وی افزود: گزینش دانش آموزان برای ورود به مدارس استعدادهای درخشان صرفا بر اساس رتبه فضلی مبتنی بر نمره تراز شده آزمون خواهد بود.

وی اظهار داشت: در تعیین رتبه فضلی هر داوطلب نمره تراز شده آزمون فقط با دیگر داوطلبان متقاضی مدارس انتخابی وی به ترتیب اولویت سنجیده می شود.

صداقت گفت: حدود هفت هزار نفر در دبیرستانهای نمونه دولتی و استعدادهای درخشان و حدود پنج هزار نفر در مدارس راهنمایی نمونه دولتی و استعدادهای درخشان این استان پذیرفته می شوند.

   برای ورودبه سایت آموزش وپرورش استان خراسان رضوی

روی تصویرزیرکلیک کنید.




تاریخ: یک شنبه 2 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط abolfazl

پرش به: ناوبری، جستجو
امیرکبیر
AmirKabir naghashbashi.jpg
شناسنامه
نام کامل میرزا تقی‌خان فراهانی
سرشناس به امیرکبیر
زادروز ۱۱۸۶ خورشیدی
زادگاه روستای هزاوه، از توابع اراک، ایران
تاریخ مرگ ۲۰ دی ۱۲۳۰
جایگاه مرگ باغ فین کاشان، ایران
همسر جان جان خانم
عزت‌الدوله (خواهر ناصرالدین‌شاه)
فرزندان

تاج‌الملوک (ام‌الخاقان و ملکه‌ مظفرالدین شاه)

میرزااحمدخان (امیرزاده)
سلطان خانم
همدم‌الملوک خانم
اطلاعات سیاسی
سمت صدراعظم
کارها موسس مدرسه دارُالفُنون
انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه
رسیدگی به وضع مالیه
پادشاه ناصرالدین‌شاه
پس از

میرزا آقاسی

وبگاه رسمی =
پیش از میرزا آقاخان نوری

برای دانشگاهی به همین نام دانشگاه صنعتی امیرکبیر را ببینید.

«میرزا محمد تقی‌خان فراهانی»[۱] (زاده: ۱۱۸۶، درگذشته:۲۰ دی ۱۲۳۰) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظم‌های ایران در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار بود. اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه یافت. مدت صدارت امیر کبیر ۳۹ ماه (سه سال و سه ماه) بود. وی مؤسس دارُالفُنون بود که برای آموزش دانش و فناوری جدید به فرمان او در تهران تأسیس شد. همچنین انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه از جمله اقدامات وی به‌شمار می‌آید. امیرکبیر پس از این که با توطئه اطرافیان شاه از مقام خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فین به دستور ناصرالدین‌شاه به قتل رسید. پیکر وی در شهر کربلا به خاک سپرده شده‌است.[۲] [۳]

بی نینگ انگلیسی که همراه وزیر مختار انگلیس امیر را ملاقات کرده وی را فردی درشت و تنومند و هوشمند توصیف کرده است. بی نینگ می‌نویسد امیر در جوانی اهل کشتی بوده و اندام قوی و درشت وی هم موید همین مطلب است. از پهلوانی امیر اطلاعی در دست نیست اما ورزش زورخانه در زمان وی رایج‌ترین ورزش بود. لباس امیر جبه بود و به منشیانش نیر دستور داده بود جبه به تن کنند. امیر کلاه بلندی بر سر می‌گذاشت و موهای وی بلند و از نوع به اصطلاح پاشنه نخواب بود. وزیر مختار انگلیس در یکی از گزارش‌هایش می‌نویسد پول دوستی که صفت بارز ایرانیان است به هیچ وجه در امیر راهی ندارد. همه وی را فردی مورد اطمینان و غیر قابل فساد می‌دانستند. دکتر یاکوب ادوارد پولاک اتریشی می‌نویسد: پولهایی که به امیر می‌دادند و نمی‌گرفت همگی خرج کشتنش شد.[۴]

محتویات

زندگی‌نامه

کودکی

میرزا تقی فراهانی در سال ۱۱۸۶ در روستای هزاوه (از توابع اراک) متولد شد.[۵] پدر وی کربلایی قربان نام داشت و آشپز قائم مقام فراهانی بود. مادر امیر نیز فاطمه نام داشت و عمری طولانی داشت و مرگ هر دو فرزندش محمد تقی و محمد حسن را دید. وی در خانه قائم مقام تربیت شد و در جوانی توانست سمت منشی‌گری قائم مقام را به دست آورد.[۶]

ازدواج و فرزندان

امیرکبیر دو بار ازدواج کرد. ازدواج اول وی با «جان‌جان‌ خانم» دختر حاج شهبازخان (عموی امیرکبیر) بود. به نوشته دکتر پولاک، امیر در زمان صدارت خود از این زن جدا شده و «جان جان خانم» حدود سال ۱۲۴۸ در آذربایجان درگذشت. دومین همسر امیر، یگانه خواهر تنی ناصرالدین‌شاه بود که «ملک‌زاده خانم» نام داشت و به عزت‌الدوله ملقب بود. او دختر محمد شاه و مهد علیا بود. او در شانزده سالگی به عقد ازدواج امیر در آمد. امیر در این هنگام حدود چهل و سه ساله بوده است. این ازدواج ظاهراً به خواست و اشاره ناصرالدین شاه صورت گرفته است. این معنا از نامه‌ای که امیر به پادشاه نوشته است بر می‌آید: از اول بر خود قبله عالم معلوم است که نمی‌خواستم در این شهر صاحب خانه و عیان شوم. بعد، به حکم همایون و برای پیشرفت خدمت شما، این عمل را اقدام کردم.

امیر از نخستین همسر خود «جان جان خانم» سه فرزند داشت. میرزا احمد خان زاده مشهور به «امیر زاده» و دو دختر که نام یکی از آنها «سلطان خانم» ضبط گردیده است. از عزت الدوله نیز دو دختر داشت که یکی «تاج الملوک خانم» و دیگری «همدم الملوک» خانم نام داشتند.[۷]

دولتمردی و صدارت

خانه امیرکبیر در تبریز.

نخستین ماموریت سیاسی میرزا تقی خان این بود که پس از قتل گریبایدوف در ایران، از جانب دستگاه دولتی ایران ماموریت یافت تا برای عذرخواهی به عنوان منشی همراه خسرو میرزا به نزد تزار روسیه برود. وی در این سفر در سال ۱۲۴۴ هجری قمری حدود ۲۲ سال داشت. ماموریت دوم وی یک ماموریت تشریفاتی بود که در زمانی که وزیر نظام آذربایجان بود به همراه ناصر الدین میرزای ولی عهد به ایروان رفت تا با تزار روس که به این شهر آمده بود دیدار داشته باشد. نخستین ماموریت سیاسی مهم امیر ریاست هیات نمایندگی ایران در کنفرانس ارزنه الروم در سال ۱۲۵۹ برای حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی بود. این ماموریت دو سال به طول انجامید.[۸]

محمد شاه در شب شنبه چهارم سپتامبر ۱۸۴۸ میلادی فوت کرد. کاردار سفارت انگلیس با فرستادن پیکی این خبر را به ناصر الدین میرزا در تبریز رساند. میرزا فضل‌الله نصیرالملک پیشکار ناصر الدین شاه در مهیا نمودن مقدمات حرکت شاه به تهران درماند و میرزا تقی خان مامور به این کار شد.

میرزا تقی با استقراض سی هزار تومان از یک تاجر تبریزی و تدارک نیروی نظامی کافی همراه شاه راهی تهران شد. شاه پس از شش هفته به تهران رسید. میرزا تقی خان برای حفظ شأن شاه جوان از آمدن چند تن از دوستان نزدیک شاه به تهران جلوگیری کرد و دلیل وی این بود که این افراد با ناصر الدین میرزا از کودکی مانوس بوده‌اند و احترام مقام جدید وی را رعایت نخواهند کرد. در این مدت مهد علیا در تهران مشغول هماهنگی با سفارت انگلیس برای به قدرت رساندن افراد مورد نظرش بود و میرزا آقا خان نوری که به قم تبعید شده بود را به تهران فراخواند. میرزا نصرالله صدر الممالک که خود را نامزد اصلی صدارت می‌دانست در منزل حاجی میرزا آقاسی منزل کرده بود و مشغول دسیسه چینی علیه میرزا تقی خان بود. اما شاه که به تهران رسید بلافاصله میرزا تقی خان را به مقام صدارت برگزید و لقب امیر کبیر را به وی اعطا کرد.[۹]

شب شنبه ۲۲ ذیقعده ۱۲۶۴ ناصرالدین شاه بر تخت نشست و امیر نظام را به صدارت اعظمی تعیین کرد. عین فرمان شاه چنین است :

ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسوول هر خوب وبدی که اتفاق می افتد می دانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم. به جز شما به هیچ کس دیگر چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.[۱۰]

نخستین آشوبی که از طرف مخالفین وی در تهران بر پا شد شورش سربازان آذربایجانی پاسدار ارک در تهران تنها چهار ماه و نیم پس از صدارت وی بود که به تحریک برخی از درباریان انجام شد. در این آشوب دو هزار و پانصد سرباز آشوبگر خانه امیر را محاصره کرده و خواستار عزل وی شدند. روز بعد بین محافظین خانه امیر و سربازان درگیری ایجاد شد که موجب کشته شدن دو تن از محافظین شد. امیر به خانه میرزا آقاخان نوری رفت و فتنه با وساطت چند کس از جمله میرزا ابوالقاسم امام جمعه و عباسقلی خان جوانشیر فرونشست. در این آشوب مردم تهران به حمایت از امیر برخاستند و دکانها را بسته و به مقابله با یاغیان پرداختند[۱۱]

امیر برای انتظام ارتباط با کشورهای دیگر به ویژه اروپاییان اهمیت زیادی قایل بود. وی میرزا محمد علی شیرازی را به وزارت خارجه گماشت و از سفرای خارجی خواست از این پس تمام مکاتباتشان مستقیماً با وزیر خارجه باشد و از رجوع مستقیم به شاه یا صدر اعظم خودداری کنند. امیر در لندن و سنت پترزبورگ سفارتخانه دایمی ایجاد کرد. امیر برای افزایش کیفیت ارتباطات خارجی هیاتی از مترجمین ایجاد کرد که میرزا ملکم خان یکی از معروفترین این افراد است.[۱۲]

امیرکبیر در ۲۶ بهمن ۱۲۲۷ (۲۲ ربیع‌الاول ۱۲۶۵ ق) با عزت‌الدوله، خواهر ناصرالدین‌شاه ازدواج کرد.[۱۳]

اقدامات و رخدادها

تأسیس مدرسه دارالفنون

مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسهٔ جدید ایران بود. شاهزادگان قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانش‌های مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده می‌شد و بسیاری از معلم‌های آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفت‌های میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.[نیازمند منبع].

انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه

اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار در ۱۸ بهمن ۱۲۲۹ خورشیدی (برابر با ۷ فوریه ۱۸۵۱ میلادی) و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق می‌گرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصب‌ها، اعطای مقام‌ها، نشان‌ها و امتیازات چاپ می‌شد. در برخی شماره‌ها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ می‌رسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ می‌رسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود.[۱۴] کمتر از یک سال بعد از انتشار اولین شماره، در شماره ۴۹ این روزنامه خبر تحریف‌شده‌ای درباره مرگ امیرکبیر منتشر شد.

رسیدگی به وضع مالیه

امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه برخاست. او دستور داد دریافتی‌های بی‌حساب و قطع مواجب بی‌جهتی که از دستگاه‌های دولتی می‌گرفتند؛ قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بی‌حسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. وی سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد. تیولدارانی که حق دیوان را نمی‌دادند، امیر تیول آن‌ها را ضبط کرد[۱۵].

در دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی وضعیت مالی دولت به هم ریخته و خزانه خالی بود. پول های نقد خزانه نصیب عده‌ای خاص از درباریان و روحانیون مستمری بگیر می‌شد و نصیب دیگران براتهای بی اعتبار بود. زمانی که امیر به قدرت رسید حجم این براتهای معوقه بسیار زیاد بود. امیر اطلاعات مالی و مالیاتی را به روز رسانی کرد (اکثر از دفاتر مالیاتی بر اساس اطلاعات زمان کریمخان زند نوشته شده بودند). امیر برخی از مستمری ها را قطع کرد و برخی را کاهش داد. براتهای معوقه را به قیمت پایین تر نقد کرد و دستور داد دیگر چنین براتهای بی اعتباری صادر نشود. امیر حتی دریافتی ناصر الدین شاه را معین نمود.

رقم خالص در آمد کشور در آخرین سال صدارت امیر کبیر نزدیک به سه میلیون تومان بود و بیشترین عایدی مالیاتی نیز مالیات آذربایجان به مقدار ۶۲۰ هزار تومان بود. در همان سال مجموع مخارج دولت در حدود دو میلیون و ششصد هزار تومان بود.[۱۶] او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.

حذف القاب و عناوین

امیرکبیر، القاب و عناوین فرمایشی را موجب زیان‌های اجتماعی می‌دانست[۱۷] و در نامیدن دیگران به گفتن واژه «جناب» اکتفا می‌کرد، حتی نسبت به مقام صدارت.[نیازمند منبع].

اصلاحات اجتماعی

امیرکبیر، دستور داد که رسم قمه‌کشی و لوطی‌بازی از شهرها و راه‌ها برداشته شود. وی حمل اسلحه سرد و سلاح گرم را ممنوع کرد. وی قاعده بست‌نشینی را لغو کرد. این کار امیرکبیر، مخالفت بسیاری از روحانیون را برانگیخت.[نیازمند منبع] او حقوق زیاد درباری ها و شاهزاده ها را کم کرد.

ایجاد قراولخانه

امیرکبیر دستور داد ۴۰ قراولخانه در نقاط مختلف دارالخلافه (تهران) دایر شود. وی همچنین برای هر قراولخانه، ۱۲ نگهبان تعیین کرد.

اصلاح وضع چاپارخانه دولتی

امیرکبیر به اصلاح وضع چاپارخانه دولتی پرداخت به صورتی‌که آماده حمل و نقل محصولات پستی به اقصی نقاط کشور گردد.

سر و سامان دادن به ارتش

امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آن‌ها و برکشیدن صاحب‌منصبان بی‌طرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بی‌فایده در نظام سازمانی را پایه‌گذاری کرد. رسم بخشیدن مناصب بی‌شغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحب‌منصبان، شایستگی ایشان گشت.او برای تامین باروت ارتش تعدادی کارگاه تولید باروت در کشور ایجاد کرد از جمله در برغان و روستای ورده او چند بار برای سرکشی به این کارگاه ها به این نقاط سفر کرد.[۱۸] مهمات‌سازی در زمان او رشد کرد و توپریزی و باروتسازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.[۱۹]

اصلاحات مذهبی

امیرکبیر، در پی منع قمه‌زنی و اصلاح امور روضه‌خوانی برآمد. وی نسبت به علمای مذهبی با احترام خاصی برخورد می‌کرد، با این حال میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، از جمله روحانیونی بود که به شدت به مخالفت با امیرکبیر برخاست و بسیاری از روحانیون دیگر نیز به همراهی با او برخاستند.[۲۰]

فرمان اعدام سیدعلی محمد باب

به دستور امیرکبیر، باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود، در تبریز تیرباران شد.[۲۱]

خاموش کردن شورش سالار

سالار والی خراسان که طرفدار تجزیه‌طلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدین‌شاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد. سرانجام، امیر دستور داد که سالار و همراهانش کشته شوند.[۲۲]

آصف الدوله پدر سالار داماد فتحعلی شاه و دایی محمد شاه بود.آصف الدوله یکی از عوامل شکست ایران در جنگهای ایران روس بود به همین دلیل از صدارت معزول شد. درزمان قایم مقام فراهانی به حکومت خراسان منصوب شد.چند سال پس از کشته شدن قایم مقام پسرش سالار را به جای خود گماشت و به حج رفت اما در بازگشت در بغداد اقامت گزید.آصف الدوله و پسرش همواره مورد حمایت دولت بریتانیا بودند.در سال ۱۲۶۲ و در دوره حکومت محمد شاه سالار سر به طغیان علنی برداشت و با همیاری برخی از خان های خراسان توانست نیروهای حاکم جدید خراسان را شکست دهد. اوضاع خراسان بر همین روال بود که امیر کبیر به قدرت رسید.

امیر حمزه میرزا را که از پیش از مرگ محمد شاه برای حکومت به خراسان رفته بود و نتوانسته بود سالار را شکست دهد از خراسان فراخواند و به جای وی سلطان مراد میرزا را با حکم حکومت خراسان و سپاهیان دولتی به خراسان فرستاد.در این زمان کنسول بریتانیا سعی فراوانی برای تثبیت حکومت خراسان برای سالار انجام می داد و سالار توسط نماینده بریتانیا دو نامه چاکرانه برای امیر و شاه فرستاد. اما کوشش وی و نماینده بریتانیا تصمیم امیر را دگرگون نکرد.امیر شرط اطاعت وی را تسلیم خراسان به حاکم منصوب دولت می دانست و دخالت های خارجی را بر نمی تابید.اصف الدوله که در بغداد بود پسرش را به ایستادگی در برابر دولت تشویق می کرد.[۲۳]

در این زمان امیر نور محمد خان قاجار عموی سالار و سلیمان خان افشار را برای مذاکره و تشویق سالار به اطاعت به خراسان فرستاد. در نیشابور سلیمان خان توانست جعفرقلی خان حاکم شهر را قانع کند تا دست از حمایت از سالار بردارد و این کار موقعیت سالار را بسیار تضعیف کرد.در این زمان سالار تلاش امیر در اتمام صلح آمیز ماجرا را ناشی از ناتوانی دولت می دانست و از تسلیم خود داری می کرد.امیر چراغ علی خان کلهر را برای مذاکره با وی به مشهد فرستاد و همزمان سپاهیان دولتی را روانه مشهد نمود.سالار اما شرط اطاعت از دولت مرکزی را حکم حکومت خراسان برای خودش اعلام کرد. چراغ علی خان کلهر وارد مشهد شد و با سالار و روحانیون مشهد وارد مذاکره شد. روحانیون مشهد به حمایت از سالار اصرار داشتند و حتی قصد داشتند چراغ علی خان کلهر را در مشهد به قتل برسانند.چراغ علی خان با حیله از مشهد خارج شد و خود را به اردوی دولتی به فرماندهی سلطان مراد میرزا در خبوشان رساند.سلطان مراد میرزا در این مرحله به دستور امیر سپاه را به سمت مشهد حرکت داد و شهر را محاصره کرد.در این هنگام نمایندگان بریتانیا و روسیه سعی در جلوگیری از حمله به مشهد و نجات سالار داشتند که اصرارها و تهدیدهایشان بر امیر بی اثر بود.از طرفی مردم مشهد که از حکومت سالار ناراضی بودند عباس قلی خان دره جزی و بهادر خان جامی را به نمایندگی نزد امیر فرستادند و نسبت به شاه جدید اظهار اطاعت کردند و از امیر قول گرفتند در موقع اشغال شهر توسط نیروهای دولتی جان و مالشان در امان باشد. امیر قول مساعد داد و به قولش نیز عمل کرد مردم نیز در حمایت از امیر در هنگام حمله سپاه دولت به شهر مجتهد شهر که از حامیان اصلی سالار بود را زندانی کردند.سلطان مراد میرزا مشهد را محاصره کرد و نیروهای دولتی از هرات نیز به کمک وی شتافتند و شهر در ۱۰ جمادی‌الاولی ۱۲۶۶ ه ق توسط نیروهای دولتی تصرف شد.سلطان مراد میرزا در ازای این پیروزی ملقب به حسام السلطنه شد و بنابر دستور اکید امیر از تجاوز سربازان به مال و جان مردم جلوگیری کرد کاری که در دوره قاجار تا آن هنگام بی نظیر بود. سالار و همدستانش دستگیر شدند و برغم اصرار و حمایت نماینده سیاسی بریتانیا به مجازات رسیدند.[۲۴]

آوردن سیدصالح عرب به ایران

آقاسیدصالح در کربلا با فرستادگان امپراتوری عثمانی روبه‌رو گردید. وی شش روز با عثمانی جنگید تا این که دستگیر شد و سلطان عثمانی به دستگیر کردن وی فرمان داد. امیرکبیر تلاش کرد تا سید را به تهران برگرداند.[۲۵]

سیاست خارجی امیرکبیر

امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارت‌خانههای دائمی در لندن و سن‌پترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی از کارهای اوست.[۲۶] امیرکبیر در زمینه سیاست خارجی، سیاست معروف به «سیاست موازنهٔ منفی» را در پیش گرفت؛ که بر اساس آن می‌گفت نه به روس امتیاز می‌دهیم، نه به انگلیس و نه به هیج قدرت خارجی دیگر (در مقابل، در نظریه موازنهٔ مثبت، به دادن امتیاز به هر دو طرف قائل می‌شوند).[۲۷]

سیاست موازنهٔ منفی امیرکبیر، تنها یک‌بار خدشه‌دار شد و آن زمانی بود که در جریان حملهٔ ترکمن‌ها در آشوراده، تعدادی سربازان روسی کشته و روس‌ها عزل فرماندار مازندران را خواستار شدند و امیرکبیر به علت فشار روس‌ها، حاکم آنجا را عزل کرد. در این زمان انگلیسی‌ها از این ضعف حکومت مرکزی سود جستند و امتیاز نظارت بر کشتیرانی در جنوب را با ادعای مبارزه با تجارت برده کسب کردند؛ که البته امیرکبیر در این قرارداد این قید را گنجاند که به هنگام نظارت باید ناظران ایرانی حضور داشته‌باشند.[۲۸]

امیرکبیر برای تضعیف قدرت و نفوذ روس و انگلیس در ایران، می‌خواست نگاه فرانسه و در زمانی، آمریکا را به ایران جلب کند؛ لذا یک قرارداد سفارت کنسولگری و یک قرارداد در زمینه کشتیرانی با آمریکا منعقد کرد.[۲۹]

امیرکبیر


تاریخ: سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:,

ارسال توسط abolfazl

 

حافظ شیرازی
Hafzie6.JPG
نام اصلی خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین شیرازی
زمینه کاری شعر، فلسفه و عرفان
زادروز حدود ۷۲۷
شیراز
مرگ ۷۹۲
شیراز
ملیت Flag of Iran.svg ایرانی
جایگاه خاکسپاری حافظیهٔ شیراز
در زمان حکومت شاه شیخ ابواسحاق
رویدادهای مهم یورش حکمران کرمان و یزد
لقب لسان‌الغیب
پیشه عرفان
سبک نوشتاری سبک عراقی
دیوان سروده‌ها
تخلص حافظ
دلیل سرشناسی غزل‌سرایی پارسی
اثرگذاشته بر گوته

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷۷۹۲ هجری قمری برابر با: ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند.او از مهمترین تاثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود.در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت.هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود.در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.[۱][۲]

محتویات

زندگی‌نامه

اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و مادرش نیز اهل کازرون بوده‌است. [۱]در اشعار او که می‌تواند یگانه منبع موثّق زندگی او باشد اشارات اندکی از زندگی شخصی و خصوصی او یافت می‌شود. آنچه از فحوای تذکره‌ها به دست می‌آید بیشتر افسانه‌هایی است که از این شخصیّت در ذهن عوام ساخته و پرداخته شده‌است. با این همه آنچه با تکیه به اشارات دیوان او و برخی منابع معتبر قابل بیان است آن است که او در خانواده‌ای از نظر مالی در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شده‌است.(با این حساب که کسب علم و دانش در آن زمان اصولاً مربوط به خانواده‌های مرفه و بعضاً متوسط جامعه بوده‌است.) در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و از همین رو به حافظ ملقب گشته‌است.

آرامگاه حافظ

در دوران امارت شاه شیخ ابواسحاق (متوفی ۷۵۸ ه‍. ق) به دربار راه پیدا کرده و احتمالاً شغل دیوانی پیشه کرده‌است. (در قطعه ای با مطلع «خسروا، دادگرا، شیردلا، بحرکفا / ای جلال تو به انواع هنر ارزانی» شاه جلال الدین مسعود برادر بزرگ شاه ابواسحاق را خطاب قرار داده و در همان قطعه به صورت ضمنی قید می‌کند که سه سال در دربار مشغول است. شاه مسعود تنها کمتر از یکسال و در سنه ۷۴۳ حاکم شیراز بوده‌است و از این رو می‌توان دریافت که حافظ از اوان جوانی در دربار شاغل بوده‌است). علاوه بر شاه ابواسحاق در دربار شاهان آل مظفر شامل شاه شیخ مبارزالدین، شاه شجاع، شاه منصور و نیز راه داشته‌است. شاعری پیشه اصلی او نبوده و امرار معاش او از طریق شغلی دیگر (احتمالاً دیوانی) تأمین می‌شده‌است. در این خصوص نیز اشارات متعددی در دیوان او وجود دارد که بیان کننده اتکای او به شغلی جدای از شاعری است، از جمله در تعدادی از این اشارات به درخواست وظیفه (حقوق و مستمری) اشاره دارد.[۳] در بارهٔ سال دقیق تولد او بین مورخین و حافظ‌شناسان اختلاف نظر وجود دارد. دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در ۷۲۷ ه‍. ق[۴] و دکتر قاسم غنی آن را در ۷۱۷[۵] می‌دانند. برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعهای از حافظ ولادت او را قبل از این سال‌ها و حدود ۷۱۰ ه‍. ق تخمین می‌زنند.[۶] آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ ه‍. ق روی داده‌است.

در مورد سال درگذشت او اختلاف کمتری بین مورخین دیده می‌شود و به نظر اغلب آنان ۷۹۲ ه‍. ق است. از جمله در کتاب نوشته فصیح خوافی (متولد ۷۷۷ ه‍. ق) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تألیف جامی (متولد ۸۱۷ ه‍. ق) به صراحت این تاریخ به عنوان سال درگذشت خواجه قید شده‌است. محل تولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز روی بر نقاب خاک کشیده‌است.

روایت است هنگامی که قصد دفن حافظ را داشتند، عده‌ای از متعصبان با استناد به اشعار حافظ دربارهٔ میگساری با دفن وی به شیوهٔ مسلمانان مخالف بودند و در مقابل عدهٔ دیگر وی را فردی مسلمان و معتقد می‌دانستند. قرار شد که از دیوان حافظ فالی بگیرند که این بیت آمد:

قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ   که گرچه غرق گناه است، می‌رود به بهشت

این شعر در بدخواهان شاعر تأثیر بسیاری می‌کند و همه را خاموش می‌کند.[۷]

آرامگاه حافظ

نوشتار اصلی: حافظیه
آرامگاه حافظ در شیراز

آرامگاه حافظ در شهر شیراز و در منطقهٔ حافظیّه در فضایی آکنده از عطر و زیبایی گل‌های جان‌پرور، درآمیخته با شور اشعار خواجه، واقع شده‌است. امروزه این مکان یکی از جاذبه‌های مهمّ گردشگری به شمار می‌رود و بسیاری از مشتاقان شعر و اندیشه‌ةای حافظ را از اطراف جهان به این مکان می‌کشاند.

در زبان اغلب مردم ایران، رفتن به حافظیّه معادل با زیارت آرامگاه حافظ گردیده‌است. اصطلاح زیارت که بیشتر برای اماکن مقدّسی نظیر کعبه و بارگاه امامان به‌کار می‌رود، به‌خوبی نشان‌گر آن است که حافظ چه چهرهٔ مقدّسی نزد ایرانیان دارد. برخی از معتقدان به آیین‌های مذهبی و اسلامی، رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسوم مذهبی همراه می‌کنند. از جمله با وضو به آنجا می‌روند و در کنار آرامگاه حافظ به نشان احترام، کفش خود را از پای بیرون می‌آورند. سایر دلباختگان حافظ نیز به این مکان به‌عنوان سمبلی از عشق راستین و نمادی از رندی عارفانه با دیدهٔ احترام می‌نگرند.پرویز ناتل خانلری(سال ۱۳۷۵)

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه   که زیارتگه رندان جهان خواهد شد

آرامگاه حافظ در اسکناس و سکه‌های ایران

اسکناس‌های هزار ریالی ایران از سال ۱۳۴۱ هجری شمسی تا سال ۱۳۵۸ با نمایی از آرامگاه حافظ چاپ و نشر می‌شد. سکه‌های پنج ریالی برنز ایران از سال ۱۳۷۱ هجری شمسی تا سال ۱۳۷۸ به نقشی از آرامگاه حافظ آراسته شد.

دیوان حافظ

نوشتار اصلی: دیوان حافظ

دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه و تعدادی رباعی است، تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوه‌های گوناگون، به زبان فارسی و دیگر زبان‌های جهان به‌چاپ رسیده‌است. شاید تعداد نسخه‌های خطّی ساده یا تذهیب شدهٔ آن در کتابخانه‌های ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد.[۸]

غزلیات

انواع اشعار حافظ

حافظ را چیره‌دست‌ترین غزل سرای زبان فارسی دانسته‌اند[۹] موضوع غزل وصف معشوق، می، و مغازله‌است و غزل‌سرایی را باید هنری دانست ادبی، که درخور سرود و غنا و ترانه‌پردازی است.

با آن‌که حافظ غزل عارفانهٔ مولانا و غزل عاشقانهٔ سعدی را پیوند زده، نوآوری اصلی او در تک بیت‌های درخشان، مستقل، و خوش‌مضمون فراوانی است که سروده‌است. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سوره‌های قرآن تأثیر گرفته‌است، که آن را انقلابی در آفرینش این‌گونه شعر دانسته‌اند.[۱۰]

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ   به قرآنی که اندر سینه داری

؛ نمونه‌ای از اشعار

پیش از اینت بیش از این اندیشهٔ عشّاق بود   مهرورزی تو با ما شهرهٔ آفاق بود
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین‌لبان   بحث سرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشّاق بود
پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند   منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد   ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مهرویان مجلس گرچه دل می‌برد و دین   بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد   دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

رباعیات

چندین رباعی به حافظ نسبت داده شده که هر چند از ارزش ادبی والایی، هم‌سنگ عزل‌های او برخوردار نیستند اما در انتساب برخی از آن‌ها تردید زیادی وجود ندارد. در تصحیح خانلری از دیوان حافظ تعدادی از این رباعیات آورده شده که ده رباعی در چند نسخهٔ مورد مطالعه او بوده‌اند و بقیه فقط در یک نسخه ثبت بوده‌است. دکتر پرویز ناتل خانلری در باره رباعیات حافظ می‌نویسد: «هیچ‌یک از رباعیات منسوب به حافظ چه در لفظ و چه در معنی، ارزش و اعتبار چندانی ندارد و بر قدر و شأن این غزلسرا نمی‌افزاید.»[۱۱]

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت   وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست   تا درنگرد که بی تو چون خواهم خفت[۱۲]
هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد   هر پاک روی که بود تردامن شد
گویند شب آبستن غیب است عجب   چون مرد ندید از که آبستن شد[۱۳]

واژه‌های کلیدی در اشعار حافظ

در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت می‌شود که هر یک نقش اساسی و عمده‌ای را در بیان و انتقال پیام‌ها و اندیشه‌های عمیق برعهده دارد. به عنوان نقطهٔ شروع برای آشکار شدن و درک این مفاهیم، ابتدا باید با سیر ورود تدریجی آن‌ها در که از سدهٔ ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آغاز گردیده آشنا شد. از جملهٔ مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به واژگانی چون رند و صوفی و می اشاره کرد:

خدا را کم نشین با خرقه‌پوشان   رخ از «رند»ان بی‌سامان مپوشان
در این خرقه بسی آلودگی هست   خوشا وقت قبای «می»فروشان
در این «صوفی»وشان دَردی ندیدم   که صافی باد عیش دُردنوشان
رند

شاید کلمه‌ای دشواریاب‌تر از رند در اشعار حافظ یافت نشود. کتاب‌های لغت آن‌را به عنوان زیرک، بی‌باک، لاابالی، و منکر شرح می‌دهند، ولی حافظ از همین کلمهٔ بدمعنی، واژه پربار و شگرفی آفریده‌است که شاید در دیگر فرهنگ‌ها و در زبان‌های کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد.

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست   رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست   عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
صوفی

حافظ، همواره، صوفی را به‌بدی یاد کرده و این به سبب ظاهرسازی و ریاکاری صوفیان زمان او م می‌نگرند.

نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد   ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
می
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا   که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر   که تا بزاد و بشد[۱۴]، جام می ز کف ننهاد

زبان و هنر شعری

همچون همهٔ هنرهای راستین، شعر حافظ پرعمق، چندوجهی، تعبیرپذیر، و تبیین‌جوی است. او هیچ‌گاه ادعای کشف و غیب‌گویی نکرده، ولی از آن‌جا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته‌است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته، کار بزرگ هنری او آینه‌دار طلعت[۱۵] و طینت فارسی‌زبانان گردیده‌است.[۱۶]

مرا تا   حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
مگو دیگر که حافظ نکته‌دان‌ست   که ما دیدیم و محکم جاهلی بود

حافظ و پیشینیان

یکی از باب‌های عمده در حافظ‌شناسی مطالعهٔ کمی و کیفی میزان، گستره، مدل، و ابعاد تأثیر پیشینیان و هم‌عصران بر هنر و سخن اوست. این نوع پژوهش را از دو دیدگاه عمده دنبال کرده‌اند: یکی از منظر استقلال، یگانگی، بی‌نظیری، و منحصربه‌فرد بودن حافظ، و اینکه در چه مواردی او این‌گونه‌است. دوّم از دیدگاه تشابهات و همانندی‌های آشکار و نهانی که مابین اشعار حافظ و دیگران وجود دارد.

از نظر یکتا بودن، هر چند حافظ قالب‌های شعری استادان پیش از خود و شاعران معاصرش همچون خاقانی، نظامی، سنایی، عطار، مولوی، عراقی، سعدی، امیر خسرو، خواجوی کرمانی و

همین ویژگی کم‌مانند، و نیز عالَم‌گیری و رواج بی‌مانند شعر اوست، که از دیرباز شرح‌نویسان زیادی را برآن داشته تا بر دیوان اشعار حافظ شرح بنویسند. بیشتر شارحان حافظ از دو قلمرو بزرگ زبان و ادبیّات فارسی، یعنی شبه قارّهٔ هند و امپراتوری عثمانی، به صورت زیر برخاسته‌اند.

شارحان ترک

  1. سودی بسنوی (درگذشت: ۱۰۰۰ ه‍. ق)، نویسندهٔ شرح چهار جلدی بر دیوان حافظ
  2. سروری (درگذشت: ۹۶۹ ه‍. ق)
  3. شمعی (درگذشت: ۱۰۰۰ ه‍. ق)
  4. سید محمد قونیوی متخلص به وهبی (درگذشت: ۇچشم می‌خورد.[۱۷]

تأثیر حافظ بر شعر دوره‌های بعد

تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگرچه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظ‌پژوهان شعر او را پایه‌گذار سبک هندی می‌دانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است.[۱۸]

در مقدمه نسخه قزوینی و ستایشگر آمده‌است:

غزل سرایی حافظ بدان رسید که چرخ   نوای زهره و رامشگری بهشت از یاد
بداد داد بیان در غزل بدان وجهی   که هیچ شاعر از این گونه داد نظم نداد
چوشعر عذب روانش زبر کند گویی   هزار رحمت حق بر روان حافظ باد

حافظ در جهان

نوشتار اصلی: حافظ در جهان

سروده‌های شاعران بزرگ برای حافظ

گوته

یادبود دیالوگ تلویحی گوته و حافظ در دیوان غربی-شرقی گوته، واقع در شهر وایمار آلمان

گوته، نابغه‌ترین ادیب آلمانی، «دیوان غربی-شرقی» خود را تحت تاثیر «دیوان حافظ» سرود، و فصل دوم آن را با نام «حافظ‌نامه» به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد که از جملهٔ آن‌ها می‌توان به دو شعر زیر اشاره کرد:

حافظا، در غزل‌هایت می‌شنوم
که شاعران را بزرگ داشته‌ای.
بنگر که اینک پاسخی فراخورت می‌دهم:
بزرگ اویی است که این سپاس به بزرگ‌داشتِ اوست.[۱۹]

و همچنین:

خود را با تو برابر گرفتن، حافظا
راستی که دیوانگی است!
کشتی‌یی پُر شتاب و خروشان
به پهنهٔ پُر موج دریا در می‌آید،
و مغرور و دلیر به دلِ خیزاب‌ها می‌زند.
آن و دمی است که اقیانوس درهم‌اش بشکند.
ولی این تخته‌بند پوده همچنان به پیش می‌راند.
در غزل‌های سبک‌خیز و تندآهنگِ تو
خنکای سیال دریا است،
و فورانِ کوه‌وار آتش نیز.
و گدازه‌ها مرا در خود غرق می‌کنند.
با این همه خیالی نیز درونم را می‌آکند
و شجاعت‌ام می‌بخشد.
مگر نه آن‌که من نیز در سرزمینِ خورشید
زیسته و عشق ورزیده‌ام![۱۹]

گوته در وصف حافظ

باشد اگر این دنیا در هم شکند

حافظ، از شور به‌هم‌چشمی تو می‌بالم

در بد و خوب شریکیم و وفادار و سهیم

توأمانیم و ز یک گوهر و همزاد همیم

چون تو خواهم ره دل پویم و نوشم می ناب

هم کنم فخر بر این زندگی شعر و شراب

شو کنون با شرر آتش خود نغمه‌سرا!

گر چه پیری، دل پرشور و جوانیست ترا

نیچه

یکی دیگر از شاعران و فیلسوفان نام‌آور آلمان، نیچه، نیز در دیوان «

ارسال توسط abolfazl

ابوبکر محمد بن زکریای رازی
مجسمهٔ زکریای رازی در پارک ملت، تهران
متولد ۲۴۳ خورشیدی
شعبان ۲۵۱ ه.ق.۲۷ اوت ۸۶۵
ری
مرگ ۹ آبان۳۰۴ ه.خ.۵ شعبان ۳۱۳ ه.ق.
۱۵ اکتبر ۹۲۵
ری
ملیت ایرانی
رشته فعالیت دانشمند و فیلسوف

ابوبکر محمّد زَکَریای رازی (۲۵۱ ه.ق.۳۱۳ ه.ق.)[۱] پزشک، فیلسوف و شیمی‌دان ایرانی که آثار ماندگاری در زمینهٔ پزشکی و شیمی و فلسفه نوشته است و به‌عنوان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) مشهور است.

به گفته جرج سارتن، پدر تاریخ علم، رازی «بزرگ‌ترین پزشک اسلام و قرون وسطی بود.» این دانشمند ایرانی از آن‌جا که کتاب‌های خود را به زبان عربی می‌نوشت، نزد غربیان به جالینوس عرب[۲] نیز مشهور بوده‌است.

به پاس زحمات فراوان رازی در داروسازی روز پنجم شهریورماه (۲۷ اوت)، روز بزرگداشت زکریای رازی شیمی‌دان بزرگ ایرانی و روز داروسازی نام‌گذاری شده است.

محتویات

زندگی

نام وی محمد و نام پدرش زکریا و کنیه‌اش ابوبکر است. مورخان شرقی در کتاب‌هایشان او را محمد بن زکریای رازی خوانده‌اند، اما اروپائیان و مورخان غربی از او به نام‌های رازس Rhazes=razes و الرازی Al-Razi در کتاب‌های خود یاد کرده‌اند. به گفته ابوریحان بیرونی وی در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ میلادی) در ری زاده شد و دوران کودکی و نوجوانی و جوانی‌اش دراین شهر گذشت. چنین شهرت دارد که در جوانی عود می‌نواخته و گاهی شعر می‌سروده‌است. بعدها به زرگری و سپس به کیمیاگری روی آورد. وی در سنین بالا علم طب را آموخت. بیرونی معتقد است او در ابتدا به کیمیا اشتغال داشته و پس از آن که در این راه چشمش در اثر کار زیاد با مواد تند و تیزبو آسیب دید، برای درمان چشم به پزشکی روی آورد.[۳] در کتاب‌های مورخان اسلامی آمده‌است که رازی طب را در بیمارستان بغداد آموخته‌است، در آن زمان بغداد مرکز بزرگ علمی دوران و جانشین دانشگاه جندی شاپور بوده‌است و رازی برای آموختن علم به بغداد سفر کرد و مدتی نامعلوم در آن‌جا اقامت گزید و به تحصیل علم پرداخت و سپس ریاست بیمارستان «معتضدی» را برعهده گرفت. پس از مرگ معتضد خلیفه عباسی، به ری بازگشت و عهده‌دار ریاست بیمارستان ری شد و تا پایان عمر در این شهر به درمان بیماران مشغول بود. رازی در آخر عمرش نابینا شد، درباره علت نابینا شدن او روایت‌های مختلفی وجود دارد، بیرونی سبب کوری رازی را کار مداوم با مواد شیمیایی چون بخار جیوه می‌داند.

رازی در تاریخی بین ۵ شعبان ۳۱۳ ه.ق.*[۴] الی ۳۱۳ ه.ق. در ری وفات یافته‌است. مکان اصلی آرامگاه رازی نامعلوم است.

در مورد تاریخ تولد و مرگ رازی

مهم‌ترین سند تاریخی دربارهٔ تولد و مرگ رازی کتاب «فهرست کتب رازی» نوشتهٔ ابوریحان بیرونی است. در این کتاب تولد رازی در غرهٔ شعبان ۲۵۱ (قمری) ه.ق و درگذشت او در پنجم شعبان ۳۱۳ ه.ق. ثبت شده‌است. ضمناً «در این رساله ابوریحان علاوه بر آن که صریحاً تاریخ تولد و وفات رازی را متذکر شده، مدت عمر او را به سال قمری شصت و دو سال و پنج روز و به شمسی شصت سال و دو ماه و یک روز به‌طور دقیق آورده‌است.»[۵] اما در منابع مختلف تاریخ‌های متفاوتی در مورد تولد و مرگ رازی آمده‌است.

اخلاق و صفات رازی

رازی مردی خوش‌خو و در تحصیل کوشا بود. وی به بیماران توجه خاصی داشت و تا زمان تشخیص بیماری دست از آن‌ها برنمی‌داشت و نسبت به فقرا و بینوایان بسیار رئوف بود. رازی برخلاف بسیاری از پزشکان که بیشتر مایل به درمان پادشاهان و امراء و بزرگان بودند، با مردم عادی بیشتر سروکار داشته‌است. ابن‌الندیم در کتاب «الفهرست» خود می‌گوید: «تفقد و مهربانی به همه کس، به ویژه فقراء و بیماران داشته، از حالشان جویا، و به عیادتشان می‌رفت و مقرری‌های کلانی برای آن‌ها گذاشته بود.»[۶] رازی در کتابی به نام صفات بیمارستان این عقیده را ابراز می‌دارد که هر کس لایق طبابت نیست و طبیب باید دارای صفات و مشخصه‌های ویژه‌ای باشد.[۷] رازی درباره جاهل عالم‌نما افشاگری‌های متعددی صورت داده‌است و با افراد کم‌سواد که خود را طبیب می‌نامیدند و اطرافیان بیمار که در طبابت دخالت می‌کردند به شدت مخالفت می‌کرد و به همین سبب مخالفانی داشت.*[۸]

استادان و شاگردان

مقاله اصلی فهرست شاگردان محمد زکریای رازی

درباره استادان و پیش‌کسوت‌های رازی میان کارشناسان و تاریخ‌نویسان اتفاق نظر وجود ندارد. گروهی او را شاگرد و ابوزید بلخی می‌دانند اما عده‌ای دیگر بنا بر شواهد و دلایلی این موضوع را رد می‌کنند. ناصرخسرو در زادالمسافرین صفحهٔ ۹۸ از شخصی به نام ایرانشهری به‌عنوان «استاد و مقدم» محمد زکریا نام می‌برد اما هیچ نشانی از این شخص به‌دست نیامده‌است. از این نام‌ها به عنوان شاگردان رازی یاد شده‌است: یحیی بن عدی، ابوالقاسم مقانعی، ابن قارن رازی، ابوغانم طبیب، یوسف بن یعقوب، محمد بن یونس و ابوالحسن طبری.

آثار رازی

مقاله اصلی: فهرست آثار محمد زکریای رازی

در مورد آثار رازی در لغت‌نامهٔ دهخدا آمده‌است:ابن‌الندیم در کتاب «الفهرست» خود تعداد آثار رازی را یک‌صد و شصت و هفت و ابوریحان بیرونی در کتاب فهرست کتب کتاب در ریاضیات و نجوم، ۷ کتاب در تفسیر و تلخیص و اختصار کتب فلسفی یا طبی دیگران، ۱۷ کتاب در علوم فلسفی و تخمینی، ۶ کتاب در در مافوق الطبیعه، ۱۴ کتاب در الهیات، ۲۲ کتاب در کیمیا، ۲ کتاب در کفریات، ۱۰ کتاب در فنون مختلف که جمعاً بالغ بر یک‌صد و هشتاد و چهار مجلد می‌شود و ابن اصیبعه در عیون الانباء فی طبقات الاطباء دویست و سی و هشت کتاب از برای رازی برمی‌شمارد.[۲] محمود نجم‌آبادی استاد دانشگاه تهران کتابی به عنوان: مولفات و مصنفات ابوبکر محمدبن زکریای رازی نوشته است. که در سال ۱۳۳۹ به‌وسیله انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده است در این کتاب فهرست‌های ارائه شده توسط ابن الندیم و ابوریحان بیرونی و قفطی و ابن اصیبعه با یک‌دیگر تطبیق داده شده‌است و در مجموع دویست و هفتاد و یک کتاب و رساله و مقاله فهرست شده‌است.

الحاویالکناش المنصوریالمرشدمن لایحضره الطبیبکتاب الجدری و الحصبهدفع مضار الاغذیهالابدال و ...

پزشکی

رازی طبیبی حاذق و پزشکی عالی‌قدر بود و در زمان خود شهرت به‌سزایی داشت. رازی از زمرهٔ پزشکانی است که بعضی از عقاید وی در درمان طب امروزی نیز به‌کار می‌رود، مخصوصاً در درمان بیماران با مایعات و غذا. پزشکان و محققین از کتاب‌ها و رسالات رازی در سده‌های متمادی بهره‌ها برده‌اند. ابن‌سینا رازی را در طب بسیار عالی‌مقام می‌داند و می‌توان گفت برای تالیف قانون از الحاوی رازی استفاده فراوان کرده است.

رازی و بیمارستان

ابن خلکان، کاستیلیونی و ... از رازی به عنوان سر دسته پزشکان عملی و کلینیسین نامبرده‌اند[۹].

رازی و آزمایش‌های پزشکی

می‌توان گفت که رازی جزو اولین پزشکانی است که تجربه و آزمایش وارد علم طب کرده است[۱۰].

استحالات شیمیایی به عنوان دارو

چنانکه می‌دانیم رازی قبل از طب به کیمیا مشغول بود و اطلاعات زیادی درباره مواد داشته است. او اولین کسی است که استحالات شیمیایی را وارد طب کرده است[۱۱].

آبله و سرخک

رازی اولین کسی است که تشخیص تفکیکی بین آبله و سرخک را بیان داشته‌است. وی در کتاب آبله و سرخک خود به علت بروز آبله پرداخته و سبب انتقال آن را عامل مخمر از راه خون دانسته‌است و ضمن معرفی آبله و سرخک به‌عنوان بیماری‌های حاد، نشانه‌هایی از بی‌خطر یا کشنده بودن آن‌ها را بیان می‌دارد و برای مراقبت از بیمار مبتلا به این بیماری‌ها روش‌هایی را توصیه می‌کند از جمله به عنوان اولین طبیب استفاده از پنبه را در طب آورده و به منظور زخم نشدن بدن بیماران آبله‌ای از آن بهره می‌برده و در مراقبت از چشم‌ها و پلک و گلو و بینی این بیماران توصیه فراوان کرده‌است. در کتاب آبله و سرخک رازی در مورد آبله و سرخک چه قبل از ظهور بیماری و چه بعد از آن و جلوگیری از عوارض بیماری به اندام‌های بدن تدابیری آورده شده‌است.

تشریح

در دوران رازی تشریح جسد انسان رواج نداشت و این کار را ناپسند و خلاف آموزه‌های دینی می‌دانستند و عموماً به تشریح میمون می‌پرداختند. رازی در کتاب‌های خود از جمله کتاب الکناش المنصوری از تشریح استخوان‌های و عضلات، مغز، چشم، گوش، ریه، قلب، معده و کیسه صفرا و… سخن گفته‌است و طرز قرار گرفتن ستون فقرات و سوراخ‌ها و زائده‌های آن و نخاع شوکی را به خوبی شرح داده‌است. رازی نخستین پزشکی است که برخی از شعبه‌های اعصاب را در سر و گردن شناخته و پیرامون آن‌ها توضیحاتی داده‌است.

درمان بیماری‌های داخلی

رازی اسراف در دارو را بسیار مضر می‌داند، وی معتقد بوده‌است تا ممکن است مداوا با غذا و در غیر این‌صورت با داروی منفرد و ساده وگرنه با داروی مرکب به عمل آید. رازی می‌گوید: «هرگاه طبیب موفق شود بیماری‌ها را با غذا درمان کند، به سعادت رسیده‌است.»[۱۲]

رازی درحال دیدن قاروره (نمونه ادرار بیمار)

وی بسیاری از داروها را روی حیوانات امتحان کرده و اثرات آن‌ها را ثبت و تشریح کرده‌است و سپس برای بیماران تجویز می‌کرده‌است.

جراحی

اگرچه رازی به عنوان پزشک مشهور است اما بعضی از مورخان او را به نام «جراح» می‌شناسند. از مطالعهٔ آثار وی چنین برمی‌آید که در جراحی صاحب‌نظر بوده‌است. وی درباره «سنگ کلیه‌ها و مثانه» کتابی نوشته و درآن تاکید کرده‌است در صورتی که درمان سنگ مثانه با راه‌های طبی مقدور نباشد، باید به عمل جراحی پرداخت و در این کتاب از اسبابی که با آن عمل سنگ مثانه را انجام می‌داده، نام می‌برد. رازی اولین طبیبی یا (پزشکی) است که در عالم طب از سل مفصلی انگشتان صحبت کرده‌است. در شکسته‌بندی و دررفتگی‌ها قدم‌هایی برداشته و آثاری از خود به جا گذاشته‌است.

تغذیه

رازی از اولین افرادی است که بر نقش خوراک در تندرستی و درمان پافشاری بسیار دارد. رازی کتابی درباره خوراک دارد به نام «منافع‌الاغذیه و مضارها» که یک دوره کامل بهداشت خوراک است و در آن از خواص گندم و سایر حبوبات و خواص و ضررهای انواع آب‌ها و شراب‌ها و مشروبات غیرالکلی و گوشت‌های تازه و خشک و ماهی‌ها و… سخن گفته‌است و فصلی در باب علل و جهات اشتها و هضم غذا و ورزش و غذاهای گوارا و پرهیزهای غذایی و مسمومیت‌ها دارد.

شیمی و داروسازی

Colofón-Libro de Medicina de Razi.jpg

رازی تحصیل شیمی را پیش از پزشکی شروع کرده‌است و در آن آثاری چشم‌گیر از خود برجا گذاشته‌است. عمدهٔ تأثیر رازی در شیمی طبقه‌بندی او از مواد است. او نخستین کسی بود که اجسام را به سه گروه جمادی، نباتی و حیوانی تقسیم کرد. وی پایه‌گذار است؛ با وجود آن‌که کیمیاگری را باور دارد. «هر چند که بعضی از کیمیاگران معاصر در ایران نوعی از تبدل ناقص فلزات را به طلا «تبدل رازی» می‌نامند. ولی چون رازی از دیدگاه مراحل بعدی علم در نظر گرفته شود، باید او را یکی از بنیان‌گذاران علم شیمی بدانیم.»[۱۳] در کتاب «سرّ الاسرار» او می‌خوانیم که مواد را به دو دسته فلز و شبه فلز (به گفته او جسد و روح) تقسیم می‌کند و اگر در این زمینه اشتباهاتی می‌کند، چندان گریزی از آن ندارد. برای نمونه جیوه را شبه‌فلز می‌خواند در صورتی که فلز بودن جیوه اکنون آشکار است.

کشف‌های بسیار به رازی نسبت داده می‌شود از جمله:

  • رازی کاشف الکل است.
  • از تأثیر محیط قلیایی بر کانه پیلیت، اسید سولفوریک فراهم کرد و با داشتن اسید سولفوریک بدست آوردن دیگر اسیدها آسان بود
  • از تأثیر آب‌آهک بر نوشادور (کلرید آمونیوم)، اسید کلریدریک بدست آورد.
  • با اثر دادن سرکه با مس، استات مس یا زنگار تهیه کرد که با آن‌ها را زخم را شستشو می‌دادند
  • از سوزاندن زرنیخ، اکسید آرسنیک یا مرگ موش فراهم کرد
  • برای نخستین بار از نارنج اسید سیتریک تهیه کرد.
  • او نخستین پزشکی است که داروهای سمی آلکالوئیدی ساخت و از آن‌ها برای درمان بیمارانش بهره گرفت.

دین

تصویری از رازی

رازی کتب زیر را در مورد دین نگاشته است:

  • فی ان للانسان خالقا متقنا حکیما[۱۴] که در آن می گوید انسان قطعاً خالق حکیمی داشته است.
  • رساله ی " الی علی بن شهید البلخی فی تثبیت المعاد "[۱۵]. همچنان که از نام کتاب پیداست و "ابن ابی اصیبعه" نیز می گوید، کتاب در نقد نظریه منکران معاد است.
  • " فی ان النفس لیس بجسم " [۱۶] در مورد جدا بودن روح از جسم.
  • "النقض علی الکیال فی الامامة" [۱۷]
  • "کتاب الامام والمأموم المحقین" [۱۸]

او همچنین کتب زیر را در زمینه ی امامت نگاشته است:

  • فی آثار الامام الفاضل المعصوم [۱۹]

رد وحی و نبوت

رازی به خدا و ماوراءالطبیعه اعتقاد داشت[۲۰] با این وجود، وی نبوت و وحی را نفی می‌کرد و ضرورت آن را نمی‌پذیرفت[۲۱]. در تفکر رازی همه انسانها قدرت و توانایی رسیدن به معرفت و دانایی را دارند و لذا از لحاظ توانی کسب معرف با هم برابرند و بر یکدیگر هیچ برتری ندارند. از دیدگاه او مقتضای حکمت و رحمت الهی این است که انسانها همگی به منافع و مضار خود صاحب علم باشند و اگر خدا قومی را به نبوت اختصای دهد به این معناست که آنها را بر دیگر انسانها برتری داده و این برتری باعث جنگ و دشمنی و در نهایت هلاکت انسانها می شود که این با حکمت و رحمت الهی سازگاری ندارد.[۲۲] کتب زیر به این اعتقاد وی اشاره دارند.[۲۳][۲۴]

  • «فی‌النبوات» [۲۵] که دیگران به طعن و استهزاء نام او را «نقض الادیان» نهاده‌اند.[۲۶]
  • «فی حیل المتنبین» [۲۷] دیگران به طعن نام او را «مخارق الانبیاء» گذاشته‌اند.[۲۸]

دو کتاب بالا اکنون در دست نیست. اما جنیفر مایکل در کتابش نقل قول هایی از کتب بالا می آورد[۲۹]. همچنین احمد بیرشک می نویسد: «از تعلیمات او این بود که همه آدمیان سهمی از خرد دارند که بتوانند نظرهای صحیح درباره مطالب عملی و نظری به‌دست آورند، آدمیان برای هدایت شدن به رهبران دینی نیاز ندارند، در حقیقت دین زیان‌آورد است و مسبب کینه و جنگ. نسبت به همه مقامات همه سرزمین‌ها شک داشت.»[۳۰].

گروهی معتقدند این تفکرات رازی موجب خشم علمای اسلامی علیه او شد و او را ملحد خواندند و آثار او را رد کردند و دست به نابودی آنها زدند[نیازمند منبع]. گروهی نیز معتقدند «چگونه ممکن است کسی همه اصول مبدأ و معاد و روح و نفس را پذیرفته باشد و منکر نبوات و شرایع باشد؟». آنها خصوصاً به این نکته اشاره دارند که رازی سه کتاب در مورد امامت نگاشته. در حالی که «کسی که منکر شرایع و نبوات باشد درباره امامت حساسیتی ندارد.»[۳۱]

برخی همچون نویسنده "خزینه الصفیا" او را از اکابر صوفیه می‌شمارند که پیوسته از خوف خدا در گریه بود. در تاریخ وفات او سروده است:

چون شد از دنیا به فردوس برین   حضرت بوبکر رازی اهل راز
وصل او بوبکر محبوب حبیب   هست هم صوفی کامل پاکباز

هر یک از جمله‌های "ابوبکر محبوب حبیب" و "صوفی کامل پاکباز" از نظر ابجدی ۳۱۰ می‌باشد که -به نقلی- اشاره به سال فوت اوست[۳۲][۳۳]. وی همچنین انتقاداتی بر ادیان دیگر دارد:

  • کتابی در "رد سیسن ثنوی" (رد بر مانویت) [۳۴]

فلسفه

رازی از تفکرات فلسفی رایج عصر خود که فلسفه ارسطویی- افلاطونی بود، پیروی نمی‌کرد و عقاید خاص خود را داشت که در نتیجه مورد بدگویی اهل فلسفه هم‌عصر و پس از خود قرار گرفت. رازی را می‌توان برجسته‌ترین چهره خردگرایی و تجربه‌گرایی در فرهنگ ایرانی و اسلامی نامید. وی در فلسفه به سقراط و افلاطون متمایل بود و تأثیراتی از افکار هندی و مانوی در فلسفه وی به چشم می‌خورد. با این وجود هرگز تسلیم افکار مشاهیر نمی‌شد بلکه اطلاعاتی را که از پیشینیان بدست آورده بود مورد مشاهده و تجربه قرار می‌داد و سپس نظر و قضاوت خود را بیان می‌دارد و این را حق خود می‌داند که نظرات دیگران را تغییر دهد و یا تکمیل کند.

از آراء رازی اطلاع دقیقی در دست نیست جز در مواردی که در نوشته‌های مخالفان آمده‌است. در نظر رازی جهان جایگاه شر و رنج است اما تنها راه نجات، عقل و فلسفه‌است و روان‌ها از تیرگی این عالم پاک نمی‌شود و نفس‌ها از این رنج رها نمی‌شوند مگر از طریق فلسفه... در فلسفه اخلاق رازی مساله لذت و رنج اهمیت زیادی دارد. از دید وی لذت امری وجودی نیست، یعنی راحتی از رنج است و رنج یعنی خروج از حالت طبیعی به‌وسیله امری اثرگذار و اگر امری ضد آن تأثیر کند و سبب خلاص شدن از رنج و بازگشت به حالت طبیعی شود، ایجاد لذت می‌کند. رازی فلسفه را چنین تعریف می‌کند که چون «فلسفه تشبه به خداوند عزوجل است به قدر طاقت انسانی» و چون آفریدگار بزرگ در نهایت علم و عدل و رحمت است پس نزدیکترین کسان به خالق، داناترین و عادل‌ترین و رحیم‌ترین ایشان است.

ویژگی رازی در این بود که بنای فلسفه‌اش را نه بر مبنای دو فرهنگ مسلط یونانی و اسلامی، که بر مبنای فلسفه ایرانی و بابلی و هندی پایه گذاری کرده بود. مهم‌ترین سؤال فلسفی او این بود: «اگر خداوند خالق جهان است، چرا پیش از خلق جهان جهان را خلق نکرد؟»[۳۵]

در ماوراءالطبیعه رازی پنج اصل وجود دارند که قدیم هستند و همین موجب شد که مسلمانان او را «دهری» بدانند: خالق،

ارسال توسط abolfazl

غیاث‌الدین جمشید کاشانی
زادروز حدود ۷۹۰.
کاشان، ایران.
درگذشت ۱۹ رمضان ۸۳۲
۱۴ تیر ۸۰۸
۲۲ ژوئن ۱۴۲۹
سمرقند اکنون در ازبکستان
پیشه ریاضیات، ستاره‌شناسی.

غیاث‌الدین جمشید کاشانی (حدود ۷۹۰-۸۳۲) ریاضی‌دان برجسته، اخترشناس و شمارشگر زبردست ایرانی بود. نام کامل او عبارت است از جمشید بن مسعود بن محمود طبیب کاشانی ملقب به غیاث‌الدین که در غرب به الکاشی (al-kashi) مشهور است. او در عمر کوتاه خود آلات رصدی دقیقی اختراع کرد و از حدود ۸۰۸ (۱۴۰۶) تا پایان عمرش ۸۳۲ (۱۴۲۹) فعالیت علمی داشت و در دوران فعالیت علمی‌اش به نوشتن کتاب‌های گوناگونی در زمینهٔ ریاضیات و نجوم پرداخت.

غیاث‌الدین جمشید کاشانی هر چند فیزیکدان بود، ولی علاقهٔ اصلی‌اش متوجه ریاضیات و اخترشناسی بود؛ پس از دورهٔ طولانی بی‌نوایی و سرگردانی، سرانجام در سایهٔ حمایت سلطان الغ‌بیگ، که خود دانشمند بزرگی بود، موقعیت شغلی مطمئنی در سمرقند به‌دست آورد.

غیاث‌الدین جمشید کاشانی، زبردست‌ترین حساب‌دان و آخرین ریاضی‌دان برجستهٔ دورهٔ اسلامی و از بزرگ‌ترین مفاخر تاریخ ایران به شمار می‌آید. وی به تکمیل وتصحیح روش‌های قدیمی انجام چهار عمل اصلی حساب پرداخت و روش‌های جدید و ساده‌تری برای آن‌ها اختراع کرد. در واقع، کاشانی را باید مخترع روش‌های کنونی انجام چهار عمل اصلی حساب (به ویژه ضرب و تقسیم) دانست. کتاب ارزشمند وی با نام مفتاح الحساب کتابی درسی، دربارهٔ ریاضیات مقدماتی است و آن را از حیث فراوانی و تنوع مواد و مطالب و روانی بیان سرآمد همهٔ آثار ریاضی سده‌های میانه می‌دانند.

محتویات

زندگی‌نامه

جمشید ملقب به غیاث‌الدین، فرزند پزشکی کاشانی به نام مسعود حدود سال ۷۹۰ قمری (۱۳۸۸ میلادی)، در کاشان چشم به جهان گشود. او در همهٔ آثارش خود را چنین معرفی کرده‌است:

کمترین بندگان خداوند (یا نیازمندترین بندگان خدا به رحمت او)، جمشید، پسر مسعود طبیب کاشانی، پسر محمود پسر محمد

بیشتر آنچه که از زندگی وی می‌دانیم از بررسی آثار علمی ارزنده‌اش و نیز دو نامه‌ای که خطاب به پدر خود و مردم کاشان نوشته به دست آمده‌است.

دوران کودکی و جوانی وی درست هم‌زمان با اوج یورش‌های وحشیانهٔ تیمور به ایران بود. با وجود این، جمشید در همین شرایط نیز هرگز از آموختن غافل نشد. پدرش مسعود، چنان‌که گفتیم، پزشک بود اما شاید از علوم دیگر نیز بهرهٔ بسیار داشت. برای نمونه، از یکی از نامه‌های کاشانی به پدرش معلوم می‌شود که پدر قصد داشته تا شرحی بر معیار الاشعار نصیرالدین طوسی بنویسد و برای پسر، یعنی جمشید بفرستد.

نخستین فعالیت علمی کاشانی که از تاریخ دقیق آن آگاهیم، رصد خسوف در ۱۲ ذیحجهٔ ۸۰۸ قمری، برابر با دوم ژوئن ۱۴۰۶ میلادی در کاشان است. غیاث‌الدین نخستین اثر علمی خود را در همین شهر و در ۲۱ رمضان ۸۰۹ قمری مطابق با اول مارس ۱۴۰۷ میلادی، یعنی ۲ سال پس از مرگ تیمور و فرو نشستن فتنهٔ او، نوشت. چهار سال بعد در ۸۱۳ قمری هنوز در کاشان بود و رسالهٔ مختصری به فارسی دربارهٔ کیهان‌شناسی (علم هیأت) نوشت. در ۸۱۶ قمری کتاب نجومی مهم خود «زیج خاقانی» را به فارسی نوشت و به اُلُغْ بیگ، فرزند شاهرخ و نوهٔ تیمور، که در سمرقند به سر می‌برد، هدیه کرد. کاشانی امید داشت که با حمایت الغ بیگ بتواند با آسودگی بیشتر پژوهش‌های علمی خود را ادامه دهد.

کاشانی دست کم تا مدتی پس از پدیدآوردن کتاب ارزشمند «تلخیص المفتاح»، یعنی ۷ شعبان ۸۲۴ قمری مطابق با ۷ اوت ۱۴۲۱ میلادی، هنوز در کاشان به سر می‌برد. این نکته خود مایهٔ شگفتی بسیار است که چرا مردی دانشور چون [بیگ] پس از مطالعهٔ زیج خاقانی به نبوغ کمنظیر پدیدآورندهٔ آن پی نبرد! کاشانی در یکی از دو نامهٔ خود از یک سو به طور تلویحی از این که بسیار دیر مورد توجه دولت‌مردان قرار گرفته گلایه می‌کند و از سوی دیگر از این‌که پس از این مدت دراز به شهری چون سمرقند دعوت شده‌است، سر از پا نمی‌شناسد.

کاشانی به احتمال قوی در ۸۲۴ قمری به همراه معین‌الدین کاشانی (همکار غیاث‌الدین در کاشان و سمرقند) از کاشان به سمرقند رفت و چنان که خود در نامه‌هایش کم و بیش اشاره کرده، در پی‌ریزی رصدخانهٔ سمرقند نقش اصلی را ایفا نمود. از همان آغازِ کار، وی را به ریاست آن‌جا برگزیدند و تا پایان عمر به نسبت کوتاه خود در همین مقام بود.

شهادت

کاشانی سرانجام صبح روز چهارشنبه ۱۹ رمضان ۸۳۲ قمری برابر با ۲۲ ژوئن ۱۴۲۹ میلادی بیرون شهر سمرقند و در محل رصدخانه کشته شد. امین احمد رازی در کتاب تذکرهٔ هفت اقلیم می‌گوید که چون کاشانی چنان که باید و شاید آداب حضور در دربار را رعایت نمی‌کرد، الغ بیگ فرمان به قتل او داد. البته بنا به نقلی به او تهمت سوء قصد به جان [بیگ] (حاکم سمرقند) زدند و او پیش الغ بیگ مغضوب گردید و در آخر به دست داروغه ی سمرقند و فرمان وزیر سمرقند کشته شد.

از نامه‌های کاشانی به پدرش چنین برمی‌آید که پدر به دلایلی از سرنوشت فرزند خود در دربار الغ بیگ نگران بود و در نامه یا نامه‌هایی، پسر را از خطرات معمول در دربار پادشاهان برحذر داشته بود و کاشانی نیز در پاسخ برای کاستن از نگرانی‌های پدر، نمونه‌های متعددی از توجه خاص الغ بیگ به خود را برای پدر شاهد آورده بود.

مهم‌ترین دستاوردها

ابداع و ترویج کسرهای اعشاری به قیاس با کسرهای شصتگانی که در ستاره‌شناسی متداول بود. محاسبهٔ عدد پی تا شانزده رقم اعشار به نحوی که تا صد و پنجاه سال بعد کسی نتوانست آن را گسترش دهد: ۲π=۶٫۲۸۳۱۸۵۳۰۷۱۷۹۵۸۶۵

محاسبه سینوس (جیب) زاویهٔ یک درجه با روش ابتکاری حل یک معادلهٔ درجه سوم (sin۱=.۰۱۷۴۵۲۴۰۶۴۳۷۲۸۳۵۱۰۳۷۱۲) که هفده رقم اعشاری عدد به دست آمده با مقداری که امروزه محاسبه می‌شود همخوانی دارد. در واقع کاشانی مقدار سینوس یک درجه را تا ده رقم صحیح شصتگانی حساب کرد (به کمک فرمول \sin 3 \phi = 3 \sin \phi - 4 \sin^3 \phi\,\![۱]).

اختراع ابزار اخترشناسی دقیق از جمله وسیله‌ای به نام «طبق المناطق» برای محاسب طول ستارگان که کتاب نزهت‌الحدائق در شرح آن است.

نوآوری‌های کاشانی

  1. اختراع کسرهای دهگانی (اعشاری). گرچه کاشانی نخستین به کار برندهٔ این کسرها نیست، اما بی‌تردید رواج این کسرها را به او مدیونیم.
  2. دسته‌بندی معادلات درجهٔ اول تا چهارم و حل عددی معادلات درجهٔ چهارم و بالاتر
  3. محاسبهٔ عدد پی. کاشانی در الرسالة المُحیطیة (ص ۲۸)، عدد π را با دقتی که تا ۱۵۰ سال پس از وی بی‌نظیر ماند محاسبه کرده‌است.
  4. تکمیل و تصحیح روش‌های قدیمی انجام چهار عمل اصلی و اختراع روش‌های جدیدی برای آن‌ها. در واقع، کاشانی را باید مخترع روش‌های کنونی انجام چهار عمل اصلی حساب (به ویژه ضرب و تقسیم) دانست.
  5. اختراع روش کنونی پیدا کردن ریشهٔ n اُم عدد دلخواه. روش کاشانی در اصل همان روشی است که صدها سال بعد توسط پائولو روفینی (ریاضی‌دان ایتالیایی، ۱۷۶۵-۱۸۲۲میلادی) و ویلیام جُرج هارنر (ریاضی‌دان انگلیسی، ۱۷۸۶-۱۸۳۷میلادی)، باردیگر اختراع شد.
  6. اختراع روش کنونی پیدا کردن جذر (ریشهٔ دوم) که در اصل ساده شدهٔ روش پیدا کردن ریشهٔ n اُم است.
  7. ساخت یک ابزار رصدی. کاشانی ابزارِ رصدی جالبی اختراع کرد و آن را طَبَقُ المَناطِقْ نامید. رساله‌ای نیز به نام نُزْهَةُ الحَدائِق دربارهٔ چگونگی کار با آن نوشت.
  8. تصحیح زیج ایلخانی. کاشانی زیج خاقانی را نیز در تصحیح اشکالات زیج ایلخانی نوشت.
  9. نگارش مهم‌ترین کتاب دربارهٔ حساب. کتاب مفتاح الحساب کاشانی مهم‌ترین و مفصل‌ترین اثر دربارهٔ ریاضیات عملی و حساب در دورهٔ اسلامی است.
  10. محاسبهٔ جِیب یک درجه. کاشانی در رسالهٔ وَتَر و جِیب مقداری برای جِیبِ یک درجه (۶۰ sin ۱˚) به دست آورده که اگر آن را بر ۶۰ تقسیم کنیم، حاصل آن تا ۱۷ رقم اعشاری با مقدار واقعی سینوس یک درجه موافق است.

آثار کاشانی

  1. سُلّمُ السَماء (نردبان آسمان) یا رسالهٔ کمالیه به عربی. کاشانی این رساله را در ۲۱ رمضان ۸۰۹ قمری (اول مارس ۱۴۰۷ میلادی) در کاشان به پایان رسانده‌است. کاشانی در این رساله از قطر زمین، قطر خورشید، ماه، سیارات، و ستارگان و فاصلهٔ آن‌ها از زمین سخن گفته‌است.
  2. مختصر در علم هیأت به فارسی. کاشانی این رساله را در ۸۱۳ قمری برابر با ۱۴۱۰ میلادی، یا اندکی پیش از آن نوشت. وی در این رساله دربارهٔ مدراهای ماه، خورشید، ستارگان، و سیاره‌ها و چگونگی حرکت آن‌ها سخن گفته‌است.
  3. زیج خاقانی به فارسی: این کتاب یکی از آثار مهم نجومی کاشانی به شمار می‌رود. کاشانی این زیج را در ۸۱۶ قمری (۱۴۱۳ میلادی) کامل کرد. هدف کاشانی از نگارش این زیج، تصحیح اشتباهاتی است که در زیج ایلخانی روی داده‌است. کاشانی در مقدمهٔ زیج خود با به رغم انتقاد از مطالب زیج ایلخانی، از نویسندهٔ آن، خواجه نصیرالدین طوسی، با تجلیل و احترام بسیار یاد کرده‌است.
  4. شرح آلات رَصَد به فارسی: کاشانی این رساله را در ذیقعدهٔ ۸۱۸ قمری(ژانویهٔ ۱۴۱۶ میلادی) برای شخصی به نام سلطان اسکندر نوشته‌است. برخی این اسکندر را «اسکندر بن قرایوسف قراقویونلو» دانسته‌اند. اما برخی دیگر، معتقدند که این اسکندر، پسر عموی الغ بیگ است که بر فارس و اصفهان حکومت می‌کرده‌است.
  5. نُزْهَةُ الحَدائِق به عربی: کاشانی این رساله را در دهم ذیحجهٔ ۸۱۸ قمری مطابق ۱۰ فوریهٔ ۱۴۱۶ میلادی (حدود یک ماه پس از نگارش رسالهٔ شرح آلات رصد) نوشته و در آن دستگاهی به نام طبق المناطق را که اختراع خود وی بوده، شرح داده‌است. با این دستگاه می‌توان محل ماه و خورشید و پنج سیارهٔ شناخته شده تا آن زمان و نیز فاصلهٔ هر یک از آن‌ها را تا زمین، و برخی پارامترهای سیاره‌ای دیگر را به دست آورد.
  6. ذِیلِ نزهة الحدائق. کاشانی در نیمهٔ شعبان ۸۲۹ قمری (۲۲ ژوئن ۱۴۲۶ میلادی) و هنگامی که در سمرقند اقامت داشته، ده «اِلْحاق» (پیوست) را به نزهة الحدائق افزوده‌است.
  7. تَلْخیصُ المِفْتاح به عربی. این رساله، چنان که از نامش پیداست گزیدهٔ مفتاح الحساب کاشانی است. کاشانی کار تلخیص را در ۷ شعبان ۸۲۴ قمری (۷ اوت ۱۴۲۱ میلادی) به پایان رسانده‌است. وی در مقدمهٔ این رساله چنین آورده‌است: «اما بعد، نیازمندترین بندگان خداوند به بخشایش وی، جمشید ملقب به غیاث، پسر مسعود پزشک کاشانی، پسر محمود، که خداوند روزگارش را نیکو گرداند، گوید که چون از نگارش کتابم موسوم به مفتاح الحساب فارغ شدم، آن دسته از مطالب این کتاب را که دانستن آن‌ها برای نوآموزان واجب است در این مختصر گرد آوردم و آن را تلخیص المفتاح نامیدم.»
  8. الرِسالةُ المُحیطیة به عربی. کاشانی این رساله را که یکی از مهم‌ترین آثار اوست در اواسط شعبان ۸۲۷ قمری (ژوئیهٔ ۱۴۲۴ میلادی) به پایان رسانده‌است. وی در این رساله نسبت محیط دایره به قطر آن، یعنی عدد پی را به دست آورده‌است.
  9. وَتَر و جِیب، کاشانی این رسالهٔ را دربارهٔ چگونگی محاسبهٔ جِیب یک درجه نوشته‌است. شوربختانه متن اصلی این رساله باقی نمانده اما از شرح‌هایی که بر آن نوشته‌اند می‌توان به مطالب آن پی برد.
  10. زیج تَسْهیلات، کاشانی این اثر را پیش از ۸۳۰ قمری تألیف کرده‌است زیرا در مقدمهٔ مفتاح الحساب از این کتاب نام برده(ص ۳۶) ولی تا کنون وجود نسخه‌ای قطعی از آن گزارش نشده‌است.

مفتاح الحساب

کاشانی کار نگارش مفتاح الحساب را، که بی‌تردید مهم‌ترین، مفصل‌ترین و برجسته‌ترین کتابِ ریاضیات عملی در دورة اسلامی بشمار می‌آید، در ۳ جمادی الاولی سال ۸۳۰ قمری برابر با ۲ مارس ۱۴۲۷ میلادی به پایان رسانده و آن را به الغ بیگ هدیه کرده‌است. اما پیش‌نویس این کتاب را دست کم از ۶ سال پیش، یعنی ۸۲۴ قمری فراهم آورده و در این مدت، مشغول تکمیل و اصلاح آن بوده‌است. زیرا او در مقدمهٔ تلخیص المفتاح که در همین سال نوشته شده، تأکید کرده که این تلخیص را پس از به پایان رساندن تألیف مفتاح الحساب فراهم آورده‌است.

برای نشان دادن اهمیت مفتاح الحساب کاشانی نزد شرق شناسان، بویژه محققان اروپایی، در این‌جا به چاپ‌های مختلف متن عربی و ترجمه‌های این اثر اشاره می‌کنیم:

  1. در ۱۸۶۴ میلادی فرانتس ووپکه، محقق آلمانی الاصل ساکن فرانسه، بخشی از این کتاب را به فرانسه ترجمه کرد.
  2. در ۱۹۴۴ میلادی، پاول لوکی بخش قابل توجهی از مفتاح الحساب را به آلمانی ترجمه و شرح کرد. این ترجمه نیز، همچون ترجمهٔ رسالة محیطیه، پس از مرگ لوکی و در سال ۱۹۵۱ میلادی منتشر شد. وی همچنین مقالهٔ مهمی دربارهٔ روش کاشانی در پیدا کردن ریشهٔ n اُم اعداد نوشت.
  3. در ۱۹۵۱ میلادی نائله رجایی در پایان‌نامهٔ دورهٔ دکترای خود در دانشگاه آمریکایی بیروت، با استفاده از مطالب مفتاح الحساب و رسالة محیطیه به بحث دربارهٔ اختراع کسرهای اعشاری توسط کاشانی پرداخت.
  4. در همان سال و در همان دانشگاه، عبدالقادر الداخل نیز در پایان‌نامهٔ دکترای خود روش کاشانی دربارهٔ پیدا کردن ریشهٔ n اُم در دستگاه شمار شصتگانی بررسی کرد.
  5. در ۱۹۵۶ میلادی نیز برویس رُزنفلد، آدُلف یوشکویچ، و سِگال، تصویر یک نسخهٔ خطی این اثر و نیز تصویر یک نسخهٔ خطی رسالهٔ محیطیهٔ را همراه با ترجمهٔ روسی آن در مسکو به چاپ رساندند.
  6. در ۱۹۶۷ میلادی احمد سعید الدمرداش و محمد حمدی الحفنی الشیخ، متن عربی این کتاب را در قاهره به چاپ رساندند. غلط‌های این چاپ حتی از غلط‌های نسخهٔ خطی چاپ مسکو بیشتر است.
  7. در ۱۹۷۷ میلادی نادر النابلسی یک بار دیگر تمامی این کتاب را با حواشی به نسبت سودمند و با دقتی بیشتر از دو مصحح قبلی در دمشق به چاپ رساند.

گفتنی است که در هیچ یک از ترجمه‌ها یا چاپ‌های یاد شده از نسخهٔ خطی کتابخانهٔ ملی ملک، که کهن‌ترین و بهترین نسخهٔ موجود مفتاح الحساب به بشمار می‌آید استفاده نشده‌است.

نظرات دانشمندان معاصر

پاول لوکی، پژوهشگر برجستهٔ آلمانی که بیش از هر تاریخ شناس دیگری در راه شناساندن ارزش آثار ریاضی این دانشمند بزرگ به جهان کوشش کرده، دربارهٔ آثار کاشانی چنین آورده‌است:

پس از پژوهش دربارهٔ برخی آثار کاشانی، که خوشبختانه بیشتر آن‌ها در کتابخانه‌های شرق و غرب موجود است، او را ریاضی‌دانی هوشمند، مخترع، نَقّاد و صاحب افکار عمیق یافتم. کاشانی از آثار ریاضی‌دانان پیش از خود آگاه و بویژه در فن محاسبه و به کار بستن روش‌های تقریبی بسیار آگاه و چیره‌دست بوده‌است. اگر رسالهٔ محیطیه او به دست ریاضی‌دانان غربی معاصر وی رسیده بود، از آن پس مردم مغرب زمین از بعضی منازعات و تألیفات مبتذل دربارهٔ اندازه‌گیری دایره (محاسبهٔ عدد پی) بی‌نیاز می‌شدند. اگر نظریهٔ واضح و روش علمی وی در مورد شناساندن کسرهای اعشاری انتشار یافته بود، فرانسوا وی‌یتْ، اِستِوِن، و بورگی ناچار نمی‌شدند که یک قرن و نیم پس از کاشانی نیروی فکری و عملی خود را برای از نو یافتن این کسرها به کار اندازند.

اِدوارد اِستوارت کنِدی، پژوهشگر برجستهٔ آمریکایی، که مدتی نیز در ایران می‌زیسته‌است و با زبان فارسی آشنایی دارد دربارهٔ کاشانی چنین گفته‌است:

پیش از هر چیز باید گفت که کاشانی حاسبی زبردست بود و در این فن مهارت شگفت انگیزی داشت. و شاهد این مدعا این است که وی با اعداد شصتگانی خالص به آسانی و روانی حساب می‌کرد. کسرهای اعشاری را اختراع نمود، روش تکراری را در حساب به طور کامل و پیگیر به کار می‌بست. با چیره دستی مراحل محاسبه را طوری تنظیم می‌نمود که بتواند حداکثر مقدار خطا را پیش‌بینی کند و در هر جا درستی اعمال را امتحان می‌کرد.

آدُلف یوشکویچ، پژوهشگر مشهور روسیه در کتاب تاریخ ریاضیات در سده‌های میانه در بارهٔ کتاب ارزشمند کاشانی می‌نویسد:

مفتاح الحساب کتابی درسی، دربارهٔ ریاضیات مقدماتی است که استادانه تألیف شده و مؤلف آنچه را که طبقات مختلف خوانندگان کتاب بدان نیاز داشته‌اند، در نظر گرفته‌است. این کتاب از حیث فراوانی و گوناگونی مواد و مطالب و روانی بیان تقریباً در همهٔ آثار ریاضی سده‌های میانه یگانه‌است.

مهم‌ترین تالیفات

عکس صفحهٔ آخر رسالهٔ محیطیه موجود در کتاب‌خانهٔ آستان قدس رضوی شماره ۲۲۹.

در زمینهٔ ریاضیات

در زمینهٔ اخترشناسی

  • زیگ خاقانی در تکمیل زیگ ایلخانی تالیف نصیرالدین طوسی (به فارسی)
  • زیج التهسیلات
  • نزهت الحدایق شرح دو ابزاری که خود اختراع کرده بود، طول‌یاب سیاره‌ای، و دستگاهی برای اجرای درونیابی خطی، می‌پردازد.

فیلم و سریال ساخته شده در باره او

از زندگی و سرگذشت غیاث‌الدین جمشید کاشانی تاکنون دو فیلم و سریال ساخته شده‌است.

بازپخش از شبکه ی IFilm از تاریخ 6 / 12 / 1391


'مقالات نوشته شده درباره ی او' قیاس غیاث علی (ع) مقاله ای نوشته شده بر اساس سریال نردبام آسمان توسط مسعود کازرونی

منابع

  • کرامتی، یونس. در قلمرو ریاضیات، بازنویسی و تلخیص کتاب مفتاح الحساب غیاث الدین جمشید کاشانی. چاپ دوم. تهران: اهل قلم، ۱۳۸۲.
  • قربانی، ابوالقاسم. کاشانی‌نامه، احوال و آثار غیاث‌الدین جمشید کاشانی. چاپ دوم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۸.
  • خلاصه زندگینامه علمی دانشمندان؛ بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی؛ زیر نظر احمد بیرشک
  • ریاضیدانان مسلمان و سیر علوم ریاضی در شرق اسلامی بقلم: غلامرضا تاتاری. انتشارات ضریح آفتاب مشهد
  • دهخدا، علی‌اکبر. لغت‌نامه دهخدا. دکتر محمد معین. تهران: سازمان لغت‌نامه، دانشگاه تهران، ۱۳۳۵. ۳۸۶.
  • گوشه‌هایی از ریاضیات دوره اسلامی؛ تالیف: جی. ال. برگرن، ترجمهٔ دکتر محمد قاسم وحیدی، دکتر علیرضا جمالی. انتشارات فاطمی




تاریخ: سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:,
ارسال توسط abolfazl

برای دیگر کاربردها، شهریار را ببینید.
شهریار
Shahriyar.jpg
مجسمه شهریار، اثر احد حسینی
نام اصلی محمدحسین بهجت تبریزی
زادروز ۱۲۸۵
تبریز
پدر و مادر حاج میرآقا خشگنابی
مرگ ۲۷ شهریور ۱۳۶۷
تهران
ملیت ایرانی
جایگاه خاکسپاری مقبرةالشعرا شهر تبریز
لقب بهجت , شهریار
پیشه شاعر و ادیب
کتاب‌ها منظومه حیدربابایه سلام
دیوان سروده‌ها کلیات اشعار شهریار
تخلص شهریار
همسر(ها) عزیزه عمیدخالقی (-۱۳۳۲)
فرزندان شهرزاد, مریم, هادی

سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵-۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده‌است.[۱] وی در تبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند.

مهم‌ترین اثر شهریار منظومه حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است. این مجموعه در میان اشعار مدرن قرار گرفته و به بیش از ۸۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. [۲]

شهریار در سرودن انواع گونه‌های شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته‌است. از جمله غزل‌های معروف او می‌توان به و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته‌است.

مجموعه تلویزیونی شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوه‌هایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شده‌است، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکه دوم سیما به نمایش درآمد و از جانب مردم مورد استقبال فراوان قرار گرفت.

محتویات

زندگی‌نامه

نگارخانه شهریار

نگاره قدیمی شهریار و اعضای خانواده
شهریار و نیما یوشیچ
سالن نمایش با نام شهریار
بنر یادبود شهریار

شهریار در سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را -به علت شیوع بیماری در شهر- در روستاهای قایش قورشاق و خشگناب بستان‌آباد سپری نمود. پدرش حاج میرآقا بهجت تبریزی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامه تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسه دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد.

حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری به‌علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در اداره ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او به‌سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.

در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را می‌سراید. گفته می‌شود که منظومه حیدربابا به ۹۰ درصد از زبان‌های جهان ترجمه و منتشر شده‌است. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمی‌گذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به‌نام «عزیزه عبدالخالقی» ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- می‌شود.

شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح [نظام جمهوری اسلامی] سرود. وی در روزهای آخر عمر به‌دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت.

شهریار در اشعار دیگر شعرا

(هـ . ا. سایه)

ترانه غزل دلکشم مگر نشنفتی/ که رام من نشدی آخر ای غزال دمیده/ خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم/ که دوش گوش دلم شعر شهریار شنید/


نیما یوشیج

رازی ست که آن نگار می داند چیست/ رنجی است که روزگار می داند چیست/ آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست/ من دانم و شهریار می داند چیست/


مفتون امینی

چون دل مفتون ترا مشکل به دست آورده است/ کی رها می سازدت اینگونه آسان شهریار/ اولین استاد شعر و آخرین سلطان عشق/ هر کجا نام تو در آغاز و پایان شهریار/


(پژمان بختیاری)

زین شهر مردپرور و زین شهر عشق زای/ برخیزد ْآنچه مایة غرور و وقار ماست/ گه شهریار پرورد این شهر، گاه شمس/ کز نامشان تفاخر ملک و دیار ماست/


(مهرداد اوستا)

شعر همان عشق که با شهریار/ کرد سرافرازی و نام آوری/ شعر همان فتنه و آذرم و راز/ کز نگه دوست کند دلیری/


(بیژن ترقی)

به شهریار بگو شهریار می آید/ دوباره بخت ترا در کنار می آید/ بگو که عرصة شعر و ادب بپیرایند/ که از سواد دل آن شهسوار می آید/


فریدون توللی

ای شهریار نغمه که با چتر زرفشان/ دستانسرای عشق و خداوند چامه ای/ از من ترا به طبع گرانمایه، صد درود/ ز آنرو، که در بسیط سخنی، پیش جامه ای/


مهدی اخوان ثالث

شهریارا تو همان دلبر و دلدار عزیزی/ نازنینا، تو همان پاک ترین پرتو جامی/ ای برای تو بمیرم، که تو تب کردة عشقی/ ای بلای تو بجانم، که تو جانی و جهانی/


فریدون مشیری

در نیمه های قرن بشر سوزان/ اشک مجسمی بود، در چشم روزگار/ جان مایة محبت و رقت/ ایوای شهریار/


عمران صلاحی

شهریار حزن بودی، خانه ات بیت الحزن پادشاه قلعة خاموش روح خویشتن شهر ویرانی سراسر خانه هایش سوخته بادهای در به در چرخان و بر در حلقه زن.[۳]

عشق و شعر

وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۱۰ با مقدمه ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و زبان ترکی آذربایجانی جزء آثار ماندگار این زبان‌هاست. منظومه حیدربابایه سلام که در سالهای [۴]

گفته می‌شود شهریار دانشجوی سال آخر رشتهٔ پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا می‌شود. گویا خانواده دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم می‌گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه‌تر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این‌که فقط یک سال به پایان دوره ۷ ساله رشته پزشکی مانده‌بود، ترک تحصیل کرد.

این شعر شهریار اشاره به داستان فوق دارد:

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی می‌شود. به‌صورت جدی به شعر روی می‌آورد و منظومه‌های بسیاری را می‌سراید. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری‌شدن وی در بیمارستان می‌شود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر می‌رسد و به عیادت محمدحسین در بیمارستان می‌رود. شهریار پس از این دیدار، شعری را در بستر می‌سراید. این شعر بعدها با صدای غلامحسین بنان به‌صورت آواز درآمد.

شهریار این تخلص را از تفألی به دیوان حافظ گرفت و شهریار در تلفظ اصلی شهردار و لقب حاکمان بوده‌است.

شهریار و عشق به ایران

شهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه تبریز خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا می‌داند و نسبت به اشاعة سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام می‌آید، هشدار می‌دهد و خطاب به آذربایجان می‌گوید:

روز جانبازیست ای بیچاره آذربایجان   سر تو باشی در میان هر جا که آمد پای جان…
ای که دور از دامن مهر تو نالد جان من   چون شکسته بال مرغی در هوای آشیان..
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو   پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان
اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس   ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه ای   صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان!
بیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو   جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان….
با خطی برجسته در تاریخ ایران نقش بست   همت والای سردار مهین ستارخان
این همان تبریز کامثال خیابانی در او   جان برافشاندند بر شمع وطن پروانه سان…
این همان تبریز کز خون جوانانش هنوز   لاله گون بینی همی رود ارس، دشت مغان…..
یاشاسین آذربایجان.   یاشاسین آنا یوردوم ایران.
مقبرهٔ شهریار در مقبرةالشعرای تبریز.

(دیوان - ج ۱ - ص ۳۵۲)

شهریار قطعه شعر فوق را «جوش خون ایرانیت» خویش می‌داند و می‌گوید:

این قصیدت را که جوش خون ایرانیت است

گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان

شهریارا تا بود از آب، آتش را گزند

باد خاک پاک ایران جوان مهدامان

(دیوان - ج ۱- ص ۳۶۵)

قصیده‌ها

نمونه‌ای از قصیده‌های شهریار:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟   بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی   سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم   دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند   در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین   خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر   این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟

غزلیات

نمونه‌ای از غزلیات شهریار:

امشب ای ماه! به درد دل من تسکینی   آخر ای ماه، تو همدرد منِ مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم   که تو از دوری خورشید، چه‌ها می‌بینی
...    
شهریارا! اگر آیین محبت باشد   چه حیاتی و چه دنیای بهشت‌آیینی

غزل علی ای همای رحمت

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را   که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین   به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
...    
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی   به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب   غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا[۵]

گفته شده که شهاب‌الدین مرعشی نجفی از فقهای شیعه درست در لحظهٔ سرودن شعر (علی ای همای رحمت) توسط شهریار در خواب آن را شنیده‌است.[۶]

منابع

  • زاهدی، لطف‌الله. بیوگرافی استاد شهریار. چاپ دهم. تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین، ۱۳۳۷.
  • زهری، علی. به‌جای مقدمه. چاپ دهم. تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین.
  • مرتضوی، منوچهر. مقدمه. چاپ دهم. تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین، ۱۳۴۷.
  • وزارت آموزش و پرورش. تاریخ ادبیات ایران ۲. چاپ سوم. تهران: دفتر برنامه‌ریزی و تألیف کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۸۲




تاریخ: سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:,
ارسال توسط abolfazl

«توسی» به این صفحه پیوند دارد. برای دیگر کاربردها به توسی (ابهام‌زدایی) بروید.
خواجه نصیرالدین طوسی
زادروز شنبه ۱۱ جمادی‌الاولی ۵۹۷ قمری (۵ اسفند ۵۷۹)
توس
درگذشت دوشنبه ۱۸ ذیحجهٔ (۱۱ تیر ۶۵۳)
بغداد
آرامگاه کاظمبن
محل زندگی خراسان، قزوین، آذربایجان و بغداد
ملیت ایرانی
پیشه فیلسوف و دانشمند
سال‌های فعالیت سدهٔ هفتم قمری
لقب استاد بشر و عقل حادی عشر
دوره اوایل مغولان و ایلخانان
مذهب اسلام، شیعهٔ اسماعیلیه
مکتب فلسفه مشایی
آثار اخلاق ناصری، ، اساس‌الاقتباس و کتب و رساله‌های بسیاری به عربی و فارسی
فرزندان صدرالدین علی، اصیل‌الدین حسن و فخرالدین احمد
گفتاورد گر پیشتر از مرگ طبیعی مُردی، برخور که بهشت جاودانی بُردی

ابو جعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی مشهور به خواجه نصیرالدین (زادهٔ ۵ اسفند ۵۷۹ در توس - درگذشتهٔ ۱۱ تیر ۶۵۳ در بغداد) فیلسوف، متکلم، فقیه، دانشمند، ریاضیدان و منجم ایرانی[۱][۲][۳][۴][۵][۶][۷] شیعه سده هفتم است. کنیه‌اش «ابوجعفر» و به القابی چون «نصرالدین»، «محقق طوسی»، «استاد البشر» و «خواجه» شهرت دارد.[۸]

محتویات

زندگی‌نامه

وی یکی از سرشناس‌ترین و متنفدترین شخصیت‌های تاریخ جریان‌های فکری اسلامی‌ست.علوم دینی و عقلی را زیر نظر پدرش و منطق و حکمت طبیعی را نزد دایی‌اش آموخت. تحصیلاتش را در نیشابور به اتمام رساند و در آنجا به عنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت.

وی در زمان حمله مغول به ایران در پیش ناصرالدین، محتشم قهستان، به کارهای علمی خویش مشغول شد. در همین زمان اخلاق ناصری را نوشت. پس از مدتی به نزد اسماعیلیان در دژ الموت نقل مکان کرد، اما پس از حمله هلاکوی مغول و پایان یافتن فرمانروایی اسماعیلیان(۶۳۵ ه.خ) هلاکو نصیرالدین را مشاور و وزیر خود ساخت، تا جایی که هلاکو را به تازش به بغداد و سرنگونی عباسیان یاری نمود.[۹]

خواجه نصیر الدین طوسی در ۱۸ ذی الحجه ۶۷۲ (قمری) هجری قمری وفات یافت، و در کاظمین دفن گردید.[۱۰]

فعالیت‌های علمی

رساله‌ای در باب اسطرلاب از خواجه نصیر، اصفهان ۸۸۴ خورشیدی

وی سنت فلسفه مشایی را که پس از ابن سینا در ایران رو به افول گذاشته بود، بار دیگر احیا کرد. وی مجموعه آرا و دیدگاه‌های کلامی شیعه را در کتاب گرد آورد.

او در مراغه رصدخانه‌ای ساخت و کتابخانه‌ای بوجود آورد که حدود چهل هزار جلد کتاب در آن بوده‌است.[۱۱] او با پرورش شاگردانی (همچون قطب الدین شیرازی) و گردآوری دانشمندان ایرانی عامل انتقال تمدن و دانش‌های ایران پیش از مغول به آیندگان شد.[۱۲]

وی یکی از توسعه دهندگان علم مثلثات است[۱۳] که در قرن ۱۶ میلادی کتاب‌های مثلثات او به زبان فرانسه ترجمه گردید.

زادگاه و تولد

در مورد زادگاه خواجه نصیرالدین طوسی اختلاف است بعضی کتاب‌ها و منابع پدر وی را «شیخ وجیه الدین محمد بن حسن» از بزرگان و دانشوران قم می‌دانند[۱۴] اما در بعضی منابع وی را زاده روستا‌ی جهرود ساوه می‌دانند[۱۵][۱۶][۱۷] که به همراه خانواده برای زیارت امام هشتم شیعیان به مشهد عازم می‌شود و پس از زیارت، در هنگام بازگشت به علت بیماری همسرش، در یکی از محله‌های شهر طوس مسکن می‌گزیند.و پس از چندی به درخواست اهالی محل علاوه بر اقامة نماز جماعت در مسجد، به تدریس در مدرسه علمیّه مشغول می‌گردد. خواجه طوسی در ایام اقامت پدر در آنجا در پانزدهم جمادی الاول سال ۵۹۸ ق، متولد گردید. و پدرش با تفأل به قرآن کریم او را «محمد» نامید.[۱۸]

تحصیل

تمبری به فراخور هفتصدمین سالگرد درگذشت خواجه نصیر طوسی.روز پنج اسفند در ایران روز بزرگداشت خواجه نصیر طوسی و روز مهندس نام‌گذاری شده‌است.

ایام کودکی و نوجوانی خواجه طوسی در شهر طوس سپری شد. وی در این ایام پس از خواندن و نوشتن، قرائت قرآن، قواعد زبان عربی و فارسی، معانی و بیان و حدیث را نزد پدر خویش آموخت. پس از آن به توصیه پدر، نزد دایی‌اش «نورالدین علی بن محمد شیعی» که از دانشمندان نامور در ریاضیات، حکمت و منطق بود، به فراگیری آن علوم پرداخت. سپس با راهنمایی پدر در محضر «کمال الدین محمد حاسب» که از دانشوران نامی در ریاضیات بود، به تحصیل پرداخت اما هنوز چند ماهی نگذشته بود که استاد قصد سفر کرد و آورده‌اند که وی به پدر او چنین گفت: من آنچه می‌دانستم به او (خواجه نصیر) آموختم و اکنون سؤالهایی می‌کند که گاه پاسخش را نمی‌دانم!

پس از چندی دایی پدرش «نصیرالدین عبدالله بن حمزه» که تبحر ویژه‌أی در علوم رجال، درایه و حدیث داشت، به طوس آمد و خواجه در نزد او به کسب علوم پرداخت. گرچه او موفق به فراگیری مطالب جدیدی از استاد نشد، اما هوش و استعداد وافرش شگفتی و تعجب استاد را برانگیخت به گونه‌أی که به او توصیه کرد تا به منظور استفاده‌های علمی بیشتر به نیشابور مهاجرت کند. او در شهر طوس و به دست استادش «نصیر الدین عبدالله بن حمزه» لباس عالمان دین را بر تن کرد و از آن پس به لقب «نصیرالدین» از سوی استاد مفتخر شد.

خواجه سپس به نیشابور پای نهاد و به توصیه دایی پدر به مدرسه سراجیه رفت و مدت یک سال نزد سراج الدین قمری که از استادان بزرگ درس خارج فقه و اصول در آن مدرسه بود، به تحصیل پرداخت. سپس در محضر استاد فریدالدین داماد نیشابوری - از شاگردان امام فخر رازی - کتاب «اشارات ابن سینا» را فرا گرفت. پس از مباحثات علمی متعدد فرید الدین با خواجه، علاقه و استعداد فوق العادة خواجه نسبت به دانش اندوزی نمایان شد و فریدالدین او را به یکی دیگر از شاگردان فخر رازی معرفی کرد و بدین ترتیب نصیرالدین طوسی توانست کتاب «قانون ابن سینا» را نزد «قطب الدین مصری شافعی» به خوبی بیاموزد. وی علاوه بر کتابهای فوق از محضر عارف معروف آن دیار «عطار نیشابوری» (متوفی ۶۲۷) نیز بهره‌مند شد.

خواجه که در آن حال صاحب علوم ارزشمندی گشته و همواره به دنبال کسب علوم و فنون بیشتر بود، او پس از تحصیل در نزد دانشمندان نیشابور به ری شتافت و با دانشور بزرگی به نام برهان الدین محمد بن محمد بن علی الحمدانی قزوینی آشنا گشت. او سپس قصد سفر به اصفهان کرد امّا در بین راه، پس از آشنایی با «میثم بن علی میثم بحرانی» به دعوت او و به منظور استفاده از درس خواجه ابوالسعادات اسعد بن عبدالقادر بن اسعد اصفهانی به شهر قم رو کرد.

طوسی پس از قم به اصفهان و از آنجا به عراق رفت. او علم «فقه» را از محضر «معین الدین سالم بن بدران مصری مازنی» (از شاگردان ابن ادریس حلی و ابن زهره حلبی) فرا گرفت. و در سال ۶۱۹ ق. از استاد خود اجازة نقل روایت دریافت کرد. آن گونه که نوشته‌اند خواجه مدت زمانی از «علامه حلی» فقه و علامه نیز در مقابل، درس حکمت نزد خواجه آموخته‌است. «» ساکن شهر موصل (عراق) از دیگر دانشمندانی بود که علم نجوم و ریاضی به خواجه آموخت و بدین ترتیب محقق طوسی دوران تحصیل را پشت سر نهاده، پس از سالها دوری از وطن و خانواده، قصد عزیمت به خراسان کرد.[۱۹]

خواجه طوسی در قلعه های اسماعیلیان

رساله‌ای در ریاضی در توضیح جفت طوسی از خواجه نصیر

اسماعیلیه فرقه‌ای از شیعیان بود که به باور پیروانش اسماعیل فرزند امام صادق - علیه السّلام - را جانشین آن حضرت می‌دانستند. این گروه پس از مدتها در سال ۴۸۳ ق. به دست حسن صباح در ایران رونقی دوباره یافتند و پس از چندی، گرایشهای شدید سیاسی پیدا کرده، فعالیتهای خود را گسترش دادند. قلعة الموت در حوالی قزوین پایتخت آنان بود و علاوه بر آن قلعه‌های متعدد و استواری داشتند که جایگاه امنی برای مبارزان سیاسی به شمار می‌رفت و دستیابی بر آنها بسیار سخت بود.[۲۰]

خواجه نصیرالدین پس از چند ماه سکونت در قائن، به دعوت «ناصر الدین عبدالرحیم بن ابی منصور» که حاکم قلعه قهستان بود و نیز مردی فاضل و دوستدار فلاسفه بود، به همراه همسرش به قلعه اسماعیلیان دعوت شد و مدتی آزادانه و با احترام ویژه در آنجا زندگی کرد. او در مدت اقامت خود کتاب «طهارة الاعراق» تألیف ابن مسکویه را به درخواست میزبانش به زبان فارسی ترجمه کرد و نام آن را «اخلاق ناصری» نهاد. وی در همین ایّام «رساله معینیه» را در موضوع علم هیئت، به زبان فارسی نگاشت. ناسازگاری اعتقادی خواجه با اسماعیلیان و نیز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم وی را بر آن داشت تا برای کمک گرفتن، نامه‌ای به خلیفة عباسی در بغداد بنویسد.

در این میان حاکم قلعه از ماجرای نامه باخبر شد و به دستور او خواجه نصیر بازداشت و زندانی گردید. پس از چندی خواجه به قلعة الموت منتقل شد ولی حاکم قلعه که از دانش محقق طوسی اطلاع پیدا کرده بود با او رفتاری مناسب در پیش گرفت. نصیرالدین طوسی حدود ۲۶ سال در قلعه‌های اسماعیلیه به سر برد امّا در این دوران لحظه‌ای از تلاش علمی باز ننشست و کتابهای متعددی از جمله «شرح اشارات ابن سینا»، «تحریر اقلیدس»، «تولی و تبری» و «اخلاق ناصری» و چند کتاب و رسالة دیگر را تألیف کرد.کتاب روضه التسلیم و مطلوب المومنین; تولی وتبری از جمله آثاری است که به فرمان امام اسماعیلی در الموت نوشته است.(1-1 ) خواجه در پایان کتاب شرح اشارات می‌نویسد: «بیشتر مطالب آن را در چنان وضع سختی نوشته‌ام که سخت تر از آن ممکن نیست و بیشتر آن را در روزگار پریشانی فکر نگاشتم که هر جزئی از آن، ظرفی برای غصه و عذاب دردناک بود و پشیمانی و حسرت بزرگی همراه داشت. و زمانی بر من نگذشت که از چشمانم اشک نریزد و دلم پریشان نباشد و زمانی پیش نمی‌آمد که دردهایم افزون نگردد و غمهایم دو چندان نشود...»[۲۱] از همکاران خواجه در الموت می توان به حسن محمود کاتب یا حسن صلاح منشی بیرجندی اشاره کرد که همراه خواجه از قهستان به الموت آمده بود وی در طول روز آنچه را که خواجه تدریس می کرد مکتوب می کرد و برداشت خویش را در اوقات فراغت به صورت شعر بیان کرده است. دیوان اشعار وی دیوان قائمیات نام دارد.

خواجه طوسی و هلاکوخان مغول

از آنجا که وجود اسماعیلیان حاکمیت و قدرت سیاسی مغولان را به خطر می‌انداخت هلاکوخان در سال ۶۵۱ ق. با اعزام لشکری به قهستان آنجا را فتح کرد. حاکم قلعه پس از مشورت با خواجه نصیر، علاوه بر تسلیم کامل قلعه، از مغولان اطاعت کرد و چندی پس از آن در سال ۶۵۶ ق. تاج و تخت اسماعیلیان در ایران برچیده شد و بدین سان خواجه نصیر بزرگترین گام را در جلوگیری از جنگ و خونریزی و قتل عام مردم برداشته، از این رو نزد خان مغول احترام و موقعیت ویژه‌ای یافت.[۲۲] هلاکوخان همچنین در فتح بغداد و کشتن آخرین خلیفة عباسی، از نظرهای خواجه طوسی بهره گرفت.[۲۳]

مستعصم (آخرین خلیفه عباسی) در دوران حکومت خود علاوه بر لهو و لعب، به خونریزی مسلمانان پرداخت. عده‌ای از شیعیان بغداد به دست پسرش (ابوبکر) به خاک و خون کشیده شدند و اموالشان به غارت رفت.[۲۴] مقام علمی و ارزش فکری نصیرالدین طوسی موجب شد تا هلاکو، او را در شمار بزرگان خود دانسته، نسبت به حفظ و حراست از جان وی کوشا باشد و او را در همه سفرها به همراه خویش دارد خواجه که در آن ایام دارای مقام و صاحب نفوذ شده بود از موقعیت استفاده کرد و خدمات بسیاری به فرهنگ اسلام و کشورهای مسلمان روا داشت که برخی از آنها عبارت‌اند از:

۱. انجام کارهای علمی و فرهنگی و نگارش کتابهای ارزشمند.

۲. جلوگیری از به آتش کشیدن کتابخانة بزرگ حسن صباح در قلعة الموت به دست مغولان.

۳. نجات جان دانشمندان و علمایی همچون ابن ابی الحدید (شارح نهج البلاغه) و برادرش موفق الدوله و عطاملک جوینی که بی‌رحمانه مورد غضب و خشم مغولان قرار گرفته بودند.

۴. جذب و حل شدن قوم مغول در فرهنگ و تمدن اسلامی به دست خواجه، به گونه‌ای که موجب شد مغولان به اسلام روی آورند و از سال ۶۹۴ ق. اسلام دین رسمی ایران قرار بگیرد.

۵. جلوگیری از تهاجم آنان به کشورهای مسلمان.

۶. تأسیس رصد خانة مراغه در سال ۶۵۶ ق.، با همکاری جمعی از دانشمندان.

۷. احداث و تجهیز کتابخانه بزرگ رصد خانه در مراغه.[۲۵]

تاثیرات و یادگارها

تمبر یادگار خواجه نصیر طوسی در جمهوری آذربایجان منتشره در سال ۲۰۰۹ میلادی

یک دهانه آتشفشانی ۶۰ کیلومتری در نیم کره جنوبی ماه به نام خواجه نصیر الدین طوسی نام گذاری شده است. یک خرده سیاره که توسط ستاره شناس روسی نیکلای استفانویچ چرنیخ در ۱۹۷۹ کشف شد نیز به نام وی نامیده شده است.[۲۶][۲۷]. دانشگاه خواجه نصیر طوسی در تهران و رصدخانه شامخای در جمهوری آذربایجان نیز به نام او نام گذاری شده اند. در سال ۲۰۱۳ میلادی، پایگاه جستجوگر گوگل، به مناسبت ۸۱۲ امین سالگرد تولد خواجه نصیر الدین طوسی، تصویری از وی در وبسایت خود گذاشت که در کشور هایی عربی‌ قابل دسترسی‌ بود. به گفته بی‌ بی‌ سی‌، در این عکس بر فارسی تبار بودن این دانشمند تأکید شده بود که واکنش‌هایی‌ را در کشور هایی عربی‌ در پی‌ داشت.[۲۸] [۲۹]

شاگردان

۱. جمال الدین حسن بن یوسف مطهر حلی (علامه حلی - متوفی ۷۲۶ ق) او از دانشوران برزگ شیعه بود که آثار گران سنگی از خود به جای نهاد. وی شرحهایی نیز بر کتابهای خواجه نگاشت.

۲. کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی. او حکیم، ریاضیدان، متکلم و فقیه بود و عالمان بزرگی از محضرش استفاده کردند. وی گرچه در رشتة حکمت زانوی ادب و شاگردی در مقابل خواجه بر زمین زد، از آن سو خواجه از درس فقه وی بهره‌مند شد. این محقق بحرینی شرح مفصلی بر نهج البلاغه نوشته که به شرح نهج البلاغة ابن میثم معروف است.

۳. محمود بن مسعود بن مصلح‌کازرونی، معروف به «قطب‌الدین شیرازی» (متوفی ۷۱۰ ق.) او از شاگردان ممتاز خواجه‌است وی در چهارده سالگی به جای پدر نشست و در بیمارستان به طبابت پرداخت. سپس به شهرهای مختلفی سفر کرد و علم هیئت و اشارات ابوعلی را از محضر پرفیض خواجه نصیر فرا گرفت. قطب الدین کتابهایی در شرح قانون ابن سینا و در تفسیر قرآن نوشته‌است.

۴. کمال الدین عبدالرزاق شیبانی بغدادی (۶۴۲۷۲۳ ق.) او حنبلی مذهب و معروف به ابن الفُوَطی بود. این دانشمند مدت زیادی در محضر خواجه علم آموخته‌است. وی از تاریخ نویسان معروف قرن هفتم است و کتابهای معجم الآداب، الحوادث الجامعه و تلخیص معجم الالقاب از آثار اوست.

۵. سید رکن الدین استرآبادی (متوقی ۷۱۵ ق.) از شاگردان و همراهان خاص خواجه بوده و شرح‌هایی بر کتابهای استاد خویش نوشته و علاوه بر تواضع و بردباری، از احترامی افزون برخوردار بوده‌است. وی در تبریز به خاک سپرده شده‌است. برخی دیگر از شاگردان خواجه نصیر عبارتند از:

  • ابراهیم حموی جوینی
  • اثیر الدین اومانی
  • مجدالدین طوسی
  • مجد الدین مراغی

آثار

میل رادکان در نزدیکی توس، اثری از خواجه نصیر الدین توسی

زندگی او بر پایه دو هدف اخلاقی و علمی بنا نهاده شده بود. او در بیشتر زمینه‌های دانش و فلسفه، تالیفات و رسالاتی از خود به یادگار گذاشته که بیشتر عربی هستند، اما ۲۵٪ نوشته‌های وی به زبان پارسی بوده‌اند.[۳۰] از معروفترین آثار او به پارسی، «اساس الاقتباس» و «اخلاق ناصری» را می‌توان یاد کرد. وی در اخلاق ناصری رستگاری راستین انسان‌ها را در «سعادت نفسانی»، «سعادت بدنی» و «سعادت مدنی» می‌داند و این نکته نشان می‌دهد که خواجه در مسائل مربوط به بهداشت جسمانی و روانی هم کارشناس بوده‌است.

خواجه نصیر حدود یکصد و نود کتاب و رسالهٔ علمی در موضوعات متفاوت به رشتة تحریر درآورد.[۳۱] که ذیلا به برخی از انها اشاره می شود :

۱. تجریدالاعتقاد: که در موضوع کلام نگاشته شده و به دلیل اهمیت فوق العادة آن مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و شرحهای بسیاری پیرامون آن نوشته شده‌است.
۲. شرح اشارت بو علی سینا: این کتاب شرحی بر اشارات بوعلی سینا است.
۳. قواعد العقاید
۴. اخلاق ناصری یا اخلاق طوسی
۵. آغاز و انجام
۶. تحریر مجسطی
۷. تحریر اقلیدس
۸. تجریدالمنطق
۹. اساس الاقتباس
۱۰. زیج ایلخانی
۱۱. آداب البحث
۱۲. آداب المتعلمین
۱۳. ۱۴. اثبات بقاء نفس
۱۵. تجرید الهندسه
۱۶. اثبات جوهر
۱۷. جامع الحساب
۱۸. اثبات عقل
۱۹. جام گیتی نما
۲۰. اثبات واجب الوجود
۲۱. الجبر و الاختیار
۲۲. استخراج تقویم
۲۳. خلافت نامه
۲۴. اختیارات نجوم
۲۵. رساله در کلیات طب
۲۶. ایام و لیالی
۲۷. علم المثلث
۲۸. الاعتقادات
۲۹. شرح اصول کافی
۳۰. کتاب الکل
۳۱. صور الکواکب
32. تعدیل المعیار فی نقد تنزیل الافکار

وفات

تاریخ وفات او هیجدهم ذیقعده سال ۶۷۳ ق. است.و در حرم کاظمین و پایین پای دو امام مدفون شد.[۳۲] بنا به وصیتش بر روی سنگ مزارش این آیه قرآن را نگاشتند. «و کلبهم باسط ذراعیه بالوسیط» = «و سگشان (به حالت پاسبانی) دو دست خویش بر درگاه (غار) گشاده بود».[۳۳]

خانواده

خواجه نصیر سه پسر از خود به یادگار نهاد: صدرالدّین علی، فرزند بزرگ او که همواره در کنار پدر و همگام با او بود و در فلسفه، نجوم و ریاضی بهرة کافی داشت. دومین فرزندش اصیل الدین حسن نیز اهل دانش و فضیلت بود و در زمان حیاتش اغلب به امور سیاسی مشغول بود. فرزند کوچک خواجه فخر الدین محمد بود که ریاست امور اوقاف در کشورهای اسلامی را به عهده داشت.




تاریخ: سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:,
ارسال توسط abolfazl

جلال‌الدین محمد بلخی

تصویری پندارین از مولانا
زادروز ۶ ربیع‌الاول ۶۰۴ قمری
بلخ (افغانستان امروزی) یا وخش
درگذشت ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ قمری
قونیه
آرامگاه

قونیه ترکیه

‏۱۷٫۸۲″ ۳۰′ ۳۲°شرقی ‏۱۴٫۴۷″ ۵۲′ ۳۷°شمالی
محل زندگی ایران - تاجیکستان/افغانستان و ترکیه کنونی
ملیت ایرانی
لقب مولانا
مولوی
خَمُش
دوره خوارزمشاهیان
مذهب اسلام,اهل سنت
آثار مثنوی معنوی
دیوان شمس
فیه ما فیه
والدین پدر: بهاءالدین ولد[۱]

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ[۲] یا وخش[۳] – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار[۴] پارسی‌گوی است [۵][۶][۷][۸][۹][۱۰]. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است[۱۱].

محتویات

مولوی، پیونددهندهٔ ملت‌ها

مولوی زادهٔ بلخ یا وخش (شهری در افغانستان امروزی)[۱۲] [۱۳]بود و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم می‌زیست. با آنکه آثار مولوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی پارسی‌زبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر می‌دانند، چرا که حدود شصت تا هفت هزار بیت او فارسی است و خطبه‌ها و نامه‌ها و تقریرات (تعالیم او به شاگردانش که آن را ثبت کردند و به فارسی غیرادبی و روزانه است)[۱۴] او نیز به فارسی میباشد. و تنها حدود هزار بیت عربی[۱۵] و کمتر از پنجاه بیت به زبانهای یونانی/ترکی(اغلب به طور ملمع در شعر فارسی)[۱۶][۱۷] شعر دارد.

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است   عشق را خود صد زبان دیگر است

و پسر مولانا نیز چندان بنا به اعتراف خودش در زبانهای ترکی/یونانی خوب روان نبوده است:[۱۸][۱۹]:

بگذر از گفت ترکی و رومی   که از این اصطلاح محرومی
گوی از پارسی و تازی   که در این دو همی خوش تازی

آثار مولانا به علاوه مناطق فارسیزبان, تاثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیایه میانه گذاشته است[۲۰]. آثار مولانا تأثیر فراوانی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشته‌است. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقهٔ تصوف مربوط به او از ناحیهٔ قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه است.[۲۱]

ای بسا هندو و ترک همزبان   ای بسا دو ترک چون بیگانگان

برخی مولوی‌شناسان (ازجمله عبدالحسین زرین‌کوب) برآن‌اند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده‌است.[۲۲]. جلال الدین همایی در این رابطه به این بیت پسر مولانا(که پس از چند بیت عربی آن را سرود) اشاره میکند[۲۳].

فارسی گو که جمله دریابند   گرچه زین غافلاند و در خوابند

زندگی‌نامه

آغاز زندگی

موزهٔ مولانا در قونیه

جلال‌الدین محمد بلخی در ۶ ربیع‌الاول (برابر با ۱۵ مهرماه) سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد.[۲] پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می‌پیوست. وی در عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ هجری قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شده‌است که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آن‌جا بود و پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان‌العلما در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال‌الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.[۲۴]

همه کردند رو به فرزندش   که تویی در جمال مانندش
شاه ما زین سپس تو خواهی بود   از تو خواهیم جمله مایه و سود

سید برهان‌الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطان‌العلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باخته‌است. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز به دستور او به
بود در خدمتش به هم نه سال   تا که شد مثل او به قال و به حال

مؤمنه خاتون

مؤمنه خاتون همسر بهاءالدین ولد و مادر جلال الدین محمد مولاناست. گور او در قرامان / لارنده کشف شده ، بنابر این باید بین سالهای ۶۲۶-۶۱۹/۱۲۲۹-۱۲۲۲ از دنیا رفته باشد.[۲۵]

در سالهای بعد از ۶۱۷ هجری یعنی اواسط دهه ۱۲۲۰ میلادی بهاءالدین ولد و خانواده‌اش که جلال الدین محمد بلخی ( مولوی ) نیز در آن بود به آناتولی مرکزی ، روم رسیدند. لقب رومی جلال الدین از اینجاست. آنان مدتی در لارنده / کرمن کنونی توقف کردند. مردم آن سامان هنوز هم به دیدن مسجد کوچکی که به افتخار او – مؤمنه خاتون – ساخته شده می‌روند. [۲۶]

کرمن ، پایتخت سلجوقیان روم ، در حدود یکصد کیلومتری جنوب خاوری قونیه واقع است ، که عالمان و عارفان سراسر دنیا را گرد خود جمع کرده بود، بهاءالدین ولد پدر مولوی را به این شهر فرخواند. [۲۷] قونیه شهری بود که بهاءالدین ولد و خانواده اش پس از چهار سال اقامت در لارنده در سال ۶۲۶ یا ۶۲۷ هجری = ۱۲۲۸ میلادی در آنجا سکنی گزیدند.[۲۸]

شرع اسلام ازدواج با چهار زن را به طور همزمان مجاز می‌داند. نمی‌دانیم بهاءالدین چند زن را همزمان در عقد خود داشته‌است، اما از زن‌های متعدد نام می‌برد که والاترینشان مؤمنه خاتون، مادر مولانا جلال الدین است؛ در مسافرت به سوی غرب همراهش بوده و قبل از رسیدن به قونیه مرده‌است. معارف از زنی به نام بی بی علوی سخن می‌گوید که زرین کوب آن را نام خودمانی مؤمنه خاتون می‌داند، اما «مایر» آن را نام همسری دیگر می‌خواند.[۲۹] مولویه او را مادر سلطان می‌نامند.[۳۰]

به گفتهٔ بعضی دیگر ، سلطان العلماء بهاءالدین ولد : فقیه،واعظ و عارف ، دستکم سه همسر اختیار کرد؛ از جمله مؤمنه خاتون . در باره فرزندانش از وجود فاطمه خاتون و علاء الدین محمد و جلال الدین محمد آگاهی داریم.( از تعلیقات رساله سپهسالار)

به گفتهٔ بعضی دیگر ، بهاءالدین ولد دو همسر به طور هم زمان داشته‌است . بهاءالدین نیز در یادداشت‌های خود مانند پسرش ، بندرت ذکری از مؤمنه خاتون می‌کند و به جایش از آن دو تای دیگر نام می‌برد. در کنار دختر قاضی شرف به خود می‌گوید که « الله » خوشی او را در راحات و عقوبات بدین وسیله بدو فرستاده است و این هرد و سری در آن سوی دارد . در کنار بی بی علوی به دل او می‌آید که انسان اینجا نیز مقهور اراده «الله » است و در برابر «الله» نباید امر صواب را از نظر دور دارد. در مورد سوم که از او هم در روابط خاص زناشویی ذکری به میان می‌آید و ترکان نام دارد که به معنای بانو است و نیز ممکن است اسم خاص برای زنان باشد چیزی روشن نیست . [۳۱]

ظاهرا مولانا و برادرش علاءالدین – که بعدها مولوی یکی از پسرانش را به نام او نامگذاری کرد – از دختر قاضی مشرف بوده‌اند و بهاءولد زن و یا زنان دیگری داشته و احتمالا از آنها نیز صاحب فرزندانی بوده‌است. بهاءولد در معارف خود از دو زن یاد کرده‌است.[۳۲]

بهاءالدین در جایی دیگر بدون شرمساری از میل جنسی خود نسبت به دختر قاضی شرف الدین سخن می‌کند ، که تصور می‌کنیم زن دیگر او باشد. همچنین بی پرده از میل خود به جماع با ترکان نامی سخن می‌گوید که شاید نام همسر چهارمین ،یا شاید لقب و نام خودمانی یکی از همسرانی باشد که در بالا نام بردیم.[۳۳] نظر بهاءالدین نگرش اسلام را نسبت به مسائل جنسی نشان می‌دهد ؛ بهاءالدین حکایت می‌کند که یک روز صبح چشم به تنور خشت پزان دوخته از سر معنا در صفات آتش به تفکر می‌پرداخت؛ در این میان سگ بانگ کرد و او را مشوش ساخت. آنگاه بی بی علوی برخاست و صبحدم پیش او رفت ،و در این وقت شهوتی به قوت در او پدید آمد. کوشید تا با جنبش نفس بستیزد ، اما به دلش آمد که این میل از الهام «الله» است ؛ پس جنبانیدن او شر نباشد. [۳۴]

بعضی مدعی شده‌اند که خانواده پدری بهاءالدین از احفاد ابوبکر، خلیفه اول اسلام هستند ، این ادعا چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد ، در باره پیشینه قومی این خانواده هیچ اطلاع مسلمی در دست نیست. نیز گفته شده که همسر بهاءالدین از خاندان خوارزمشاهیان بوده‌است که در ولایات خاوری حدود سال ۳-۴۷۲ هجری حکومت خود را پایه گذاری کردند، ولی این داستان را هم می‌توان جعلی دانست و رد کرد. خوارزمشاه در سال ۳-۶۰۲ هجری قمری بلخ موطن جلال الدین را که در تصرف غوریان بود تسخیر کرد.[۳۵]

اسلاف مولانا - چنانکه فرزند او سلطان ولد نیز بدین معنا اشارت دارد از تباری عظیم و بزرگ بودند. البته شاید روایتی که در انتساب سلطان العلما به خلیفه اول یعنی ابوبکر بن ابی قحافه به افواه افتاده و رواج یافته، از آن باشد که نام جد مادری وی« ابوبکر »بوده‌است ،و بعدها نام شمس الائمه ابوبکر محمد، با نام ابوبکر – نخستین خلیفه راشدین در آمیخته باشد.[۳۶] خاندان بهاءولد هم نسبت صدیقی و بوبکری داشت و هم نسبت علوی ادعا می‌کرد.[۳۷]

شمس تبریزی

مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادی‌الاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند:

زاهد بودم ترانه گویم کردی   سر حلقهٔ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم   بازیچهٔ کودکان کویم کردی

پیوستن شمس تبریزی به مولانا

روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمی‌گشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد(ص) سر حلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می‌توانی رسید؟

و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و این‌بار مزاحم را از شانه‌هایم بردار.»

شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ هجری قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته‌های او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.

غیبت موقت شمس تبریزی

مریدان که می‌دیدند که مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی‌کند، به فتنه‌جویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا می‌گفتند و تحقیرش می‌کردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳، هنگامی‌که مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند.

پیش شیخ آمدند لابه‌کنان   که ببخشا مکن دگر هجران
توبهٔ ما بکن ز لطف قبول   گرچه کردیم جرم‌ها ز فضول

مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه باز گردانند. شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.

غیبت دائم شمس تبریزی

پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند. شمس تبریزی از کردارهایشان رنجید تاجایی‌که که به سلطان ولد شکایت کرد:

خواهم این بار آنچنان رفتن   که نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز   ندهد کس نشان ز من هرگز
چون بمانم دراز، گویند این   که ورا دشمنی بکشت یقین

شمس تبریزی سرانجام بی‌خبر از قونیه رفت و ناپدید شد. تاریخ سفر او و چگونگی آن به درستی دانسته نیست.

شیدایی مولانا

مولانا در دوری شمس تبریزی ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفته‌اش در شهر بر سر زبان‌ها افتاد.

روز و شب در سماع رقصان شد   بر زمین همچو چرخ گردان شد

مولانا به شام و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. او هر چند شمس تبریزی را نیافت؛ ولی حقیقت شمس تبریزی را در خود یافت و دریافت که آنچه به دنبالش است در خودش حاضر و متحقق است. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذره‌ای در آفتاب پر انوار او می‌گشتند و چرخ می‌زدند. مولانا سماع را وسیله‌ای برای تمرین رهایی و گریز می‌دید. چیزی که به روح کمک می‌کرد تا دررهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می‌دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس تبریزی در سرش افتاد و به دمشق رفت؛ اما باز هم شمس تبریزی را نیافت و به قونیه بازگشت.

مولانا و صلاح‌الدین زرکوب

مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمی‌گردد و حق در همهٔ مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهان‌تاب از کدامین کرانه سر برون می‌آورد و از وجود چه کسی نمایان می‌شود.

روزی مولانا از کنار زرکوبان می‌گذشت. از آواز ضرب او به چرخ در آمد و شیخ به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفته صلاح‌الدین شد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را تا حدودی پر کرد. صلاح‌الدین مردی عامی و درس‌نخوانده از مردم قونیه بود و پیشهٔ زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه دانشش از او اطاعت می‌کرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را به ویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب می‌دانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چاره‌ساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاح‌الدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان باخت و در قونیه دفن شد.

مولانا و حسام‌الدین چلبی

حسام‌الدین چلبی معروف به اخی ترک از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود. مولانا با او نیز ۱۰ سال همنشین بود. مولانا به سفارش حسام الدین مثنوی معنوی را به رشته ی نگارش در آورد و گه گاه در مثنوی نام حسام الدین به چشم می خورد به همین سبب در ابتدای امر نام حسامی نامه را برای مثنوی معنوی بر می گزیند.[نیازمند منبع]

درگذشت مولانا

آرامگاه مولوی در قونیه، ترکیه

مولانا، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه

ارسال توسط abolfazl

سعدی شیرازی
The tomb of Saadi 1.jpg
آرامگاه سعدی در شیراز.
نام اصلی ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله
زمینه کاری شاعر و نویسنده
زادروز ۵۸۵ یا حدود ۶۰۶ ه. ق. /
۵۸۴ شمسی
شیراز، ایران.
مرگ ۶۹۱ ه. ق. / ۶۷۱ شمسی
شیراز، ایران.
ملیت ایرانی
جایگاه خاکسپاری ‏۵۹٫۴۶″ ۳۴′ ۵۲°شرقی ‏۲۱٫۱۴″ ۳۷′ ۲۹°شمالی
در زمان حکومت سلطان محمد خوارزمشاه- سلطان غیاث‌الدین
رویدادهای مهم هجوم مغولان
لقب استاد سخن - شیرین سخن - شیخ اجل[۱]
کتاب‌ها گلستان به نثر و بوستان به نظم و...
دیوان سروده‌ها بوستان (بحر متقارب)- غزلیات -
تخلص سعدی
دلیل سرشناسی نظم و نثر آهنگین و قوی آثارش

ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسنده‌ی پارسی‌گوی ایرانی است. آوازه‌ی او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات وی است.

محتویات

زندگی‌نامه

سعدی در شیراز زاده شد.[۲]وی کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب می‌رفت و مقدمات دانش را می‌آموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به ویژه حمله سلطان جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) سعدی راکه هوایی جز به دست آوردن دانش در سر نداشت برآن داشت شیراز را ترک نماید.[۳] سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزه‌های امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» می‌نامد). سعدی، از حضور خویش، در نظامیه بغداد، چنین یاد می‌کند:

مرا در نظامیه ادرار بود

شب و روز تلقین و تکرار بود

نکته در خور توجه، رفاه دانشمندان در این زمانه، بود. خواجه نظام الملک طوسی، نخستین کسی بود که مستمری ثابت و مشخصی برای مدرسین و طلاب مدارس نظامیه، تنظیم نمود. این امر، موجب شد تا اهل دانش، به لحاظ اجتماعی و اقتصادی، از جایگاه ویژه و امنیت خاطر فراوانی بهره‌مند شوند.[۴]

غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهاب‌الدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت. معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶) بوده‌است که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کرده‌است. در این که سعدی از چه سرزمین‌هایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمی‌توان بسنده کرد و به نظر می‌رسد که بعضی از این سفرها داستان‌پردازی باشد (موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده‌است[نیازمند منبع] و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.

سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی(۶۲۳-۶۵۸) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج می‌داد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را که سرودنش در ۶۵۵ به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد. هنوز یکسال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکر بن زنگی نگاشت و خود در دیباچه گلستان می‌گوید. هنوز از گلستان بستان بقیتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.[۳]

سعدی جهانگردی خود را در سال ۱۱۲۶ آغاز نمود و به شهرهای خاور نزدیک و خاور میانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد(این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید)؛ حکایت‌هایی که سعدی در گلستان و بوستان آورده‌است، نگرش و بینش او را نمایان می‌سازد. وی در مدرسه دانش آموخته بود و در آنجا وی را ادرار بود. در سفرها نیز سختی بسیار کشید، او خود گفته‌است که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامع کوفه درآمد و یکی را دید که پای نداشت، پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بی کفشی صبر نمود. آن طور که از روایت بوستان برمی آید، وقتی در هند بود، سازکار بتی را کشف کرد و برهمنی را که در آنجا نهان بود در چاله انداخت و کشت؛ وی در بوستان، این روش را در برابر همه فریبکاران توصیه کرده‌است. حکایات سعدی عموماً پندآموز و مشحون از پند و و پاره‌ای مطایبات است. سعدی، ایمان را مایه تسلیت می‌دانست و راه التیام زخم‌های زندگی را محبت و دوستی قلمداد می‌کرد. علت عمر دراز سعدی نیز ایمان قوی او بود.[۵]

اختلاف نظر در تاریخ تولد و فوت

آرامگاه سعدی

بر اساس تفسیرها و حدس‌هایی که از نوشته‌ها و سروده‌های خود سعدی در گلستان و بوستان می‌زنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایان نوشته شدن این دو اثر را در خود آن‌ها مشخص کرده‌است، دو حدس اصلی در زادروز سعدی زده شده‌است. نظر اکثریت مبتنی بر بخشی از دیباچهٔ گلستان است (با شروع «یک شب تأمل ایام گذشته می‌کردم») که براساس بیت «ای که پنجاه رفت و در خوابی» و سایر شواهد این حکایت، سعدی را در ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاه‌ساله می‌دانند و در نتیجه تولد وی را در حدود ۶۰۶ قمری می‌گیرند. از طرف دیگر، عده‌ای، از جمله محیط طباطبایی در مقالهٔ «نکاتی در سرگذشت سعدی»، بر اساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع «سالی محمد خوارزمشاه، رحمت الله علیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه که در حدود سال ۶۱۰ بوده‌است اشاره می‌کند و سعدی را در آن تاریخ مشهور می‌نامد، و بیت «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» از اوائل باب نهم بوستان، نتیجه می‌گیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شده‌است. بیشتر پژوهندگان (از جمله بدیع‌الزمان فروزانفر در مقالهٔ «سعدی و سهروردی» و عباس اقبال در مقدمه کلیات سعدی) این فرض را که خطاب سعدی در آن بیت بوستان خودش بوده‌است، نپذیرفته‌اند. اشکال بزرگ پذیرش چنین نظری آن است که سن سعدی را در هنگام مرگ به ۱۲۰ سال می‌رساند. حکایت جامع کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستان‌پردازی دانسته شده‌است، اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمی‌کند و می‌نویسد «حکایت جامع کاشغر فی‌الواقع لاینحل است». محققین جدیدتر، از جمله ضیاء موحد (موحد ۱۳۷۴، صص ۳۶ تا ۴۲)، کلاً این گونه استدلال در مورد تاریخ تولد سعدی را رد می‌کنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبوده‌اند بنابراین نمی‌توان درستی هیچ‌یک از این دو تاریخ را تأیید کرد.

آثار

از سعدی آثار بسیاری در نظم و نثر برجای مانده‌است:

  1. بوستان: منظومه ای است حاوی حکایات اخلاقی.
  2. گلستان: به نثر مسجع.
  3. دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیع‌بند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.
  4. : قصاید عربی سعدی حدود هفتصد بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیه‌است. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمده‌است.
  5. : قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله سروده شده‌است و در آن هلاکوخان مغول را به خاطر قتل خلیفه عباسی نکوهش کرده‌است. سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سروده‌است.
  6. مفردات سعدی: مفردات سعدی شامل مفردات و مفردات در رابطه با پند و اخلاق است.
  • رسائل نثر:
    1. کتاب رساله در عقل و عشق
    2. الجواب
    3. در تربیت یکی از ملوک گوید
  • هزلیات سعدی
  • از میان چاپ‌های انتقادی آثار سعدی دو تصحیح محمدعلی فروغی و غلامحسین یوسفی از بقیه معروف‌ترند.[نیازمند منبع]

    بوستان

    شعری از گلستان

    بوستان کتابی‌ است منظوم در اخلاق در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) و چنان‌که سعدی خود اشاره کرده‌است نظم آن را در ۶۵۵ ه‍. ق. به پایان برده‌است. کتاب در ده باب تألیف و به ابوبکر بن سعد زنگی تقدیم شده‌است. معلوم نیست خود شیخ آن را چه می‌نامیده‌است. در بعضی آثار قدیمی به آن نام "سعدی‌نامه" داده‌اند. بعدها، به قرینهٔ نام کتاب دیگر سعدی (گلستان) نام بوستان را بر این کتاب نهادند.

    باب‌های آن از قرار زیر است:

    1. عقل و تدبیر و رای
    2. احسان
    3. عشق و مستی و شور
    4. تواضع
    5. رضا
    6. قناعت
    7. عالم تربیت
    8. شُکر بر عافیت
    9. توبه و راه صواب
    10. مناجات و ختم کتاب

    آنچه عیان است اینکه بوستان بر سبک مثنوی حماسی سروده شده و احتمالاً سعدی آن‌را به تقلید از فردوسی و بر وزن شاهنامه سروده‌است، حال آنکه طبع لطیف او فرصت حماسه سرایی بر وی نگسترده‌است آن‌سان که در شعر حماسی خود می‌سراید:

    مرا در سپاهان یکی یار بود   که جنگاور و شوخ و عیار بود

    در این بیت نیز صفت شوخ بودن شاهدان را به جنگاوران منتسب می‌کند[۶]؛

    و این شعر که قیاس بوستان و شهنامه‌است.

    فردوسی می‌سراید:

    بَرَد کشتی آنجا که خواهد خدای   وگر جامه بر تن دَرَد ناخدای

    و سعدی در بوستان این گونه بسراید:[۷]

    خدا کشتی آنجا که خواهد بَرَد   وگر ناخدا جامه بر تن دَرَد

    گلستان

    گلستان

    گلستان کتابی است که سعدی یک سال پس از اتمام بوستان، کتاب نخستش، آن را به نثر آهنگین فارسی در هشت باب «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت» نوشته‌است. این کتاب به گمانی تاثیرگذارترین کتاب نثر در ادبیات فارسی است.[۸]

    نمونه‌ای از نثر گلستان سعدی:

    منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شُکر اندرش مزید نعمت. ٬هر نفَسی که فرومی‌رود ممِد حیات است و چون برمی‌آید مفرح ذات؛ پس در هر نفَس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شُکری واجب.[۹]

    غزلیات

    غزلیات سعدی در چهار کتاب

    مواعظ

    مواعظ آخرین اثر سعدی و در ضمیر بهترین آثار سعدی است. شعر مشهور زیر از نمونه غزل‌های مواعظ سعدی است.

    تن آدمی شریف است به جان آدمیت   نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
    اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی   چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
    خور و خواب و خشم و شهوت شَغَب ست و جهل و ظلمت   حیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
    به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد   که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
    مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی   که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت

    [۱۰]

    نمونه‌هایی از غزل های سعدی

    نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی   که به دوستان یک‌دل، سر دست برفشانی
    نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو   که به تشنگی بمردم، برِ آب زندگانی
    دل عارفان ببردند و قرار پارسایان   همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی
    نه خلاف عهد کردم، که حدیث جز تو گفتم   همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
    مده ای رفیق پندم، که نظر بر او فکندم   تو میان ما ندانی، که چه می‌رود نهانی
    دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شد   نه به وصل می‌رسانی، نه به قتل می‌رهانی
    *
    به‌جهان خرم از آنم، که جهان خرم از اوست   عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست
    به غنیمت شمر ای دوست، دم عیسی صبح   تا دل مرده مگر زنده کنی، کاین دم از اوست
    نه فلک راست مسلم، نه ملک را حاصل   آنچه در سرّ سویدای بنی‌آدم از اوست
    به حلاوت بخورم زهر، که شاهد ساقیست   به ارادت ببرم زخم، که درمان هم از اوست
    زخم خونینم اگر به نشود، به باشد   خنک آن زخم، که هر لحظه مرا مرهم از اوست
    غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟   ساقیا، باده بده شادی آن، کاین غم از اوست
    پادشاهی و گدایی، بر ما یکسان است   چو بر این در، همه را پشت عبادت خم از اوست
    سعدیا، گر بکَند سیل فنا خانهٔ عمر   دل قوی دار، که بنیاد بقا محکم از اوست
    *
    ای ساربان آهسته رو کارام جانم می‌رود   وان دل که با خود داشتم با دل‌ستانم می‌رود
    من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او   گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
    گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون   پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود
    محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان   کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود
    او می‌رود دامن‌کشان من زهر تنهایی چشان   دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
    برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم   چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود
    با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او   در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود
    بازآی و بر چشمم نشین ای دل‌ستان نازنین   کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود
    شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم   وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود
    گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل   وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود
    صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من   گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود
    در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
    سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا   طاقت نمی‌ارم جفا کار از فغانم می‌رود

    شعر بنی‌آدم

    شعر «بنی‌آدم» سعدی بسیار مشهور است و در پیام فارسی که در مجموعه پیام‌های فضاپیمای ویجر (مجموعاً پیامهایی به ۵۵ زبان[۱۱]) برای فضاهای دوردست فرستاده شده‌است این شعر به عنوان پیام برگزیده شده‌است.[۱۲] (شنیدن پیام فارسی برای ساکنان


    ارسال توسط abolfazl
    ارسال توسط abolfazl

    زندگی نامه ی مجید شهریای 

     



    ادامه مطلب...
    تاریخ: یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:,
    ارسال توسط abolfazl

    زندگی  دکتر مصطفی احمدی روشن
      



    ادامه مطلب...
    تاریخ: یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:,
    ارسال توسط abolfazl

     اگر می خواهید  با موتور جست و جو گر هوشمند ایرانی آشنا شوید کافیست روی ادامه ی مطلب کلیک کنید.



    ادامه مطلب...
    تاریخ: جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,
    ارسال توسط abolfazl

    اگر می خواهید درباری میمونی که ایران به فضا فرستاد بدانید روی ادامه ی مطلب کیلیک کنید.... نظر بدهید.  اولین میمون فضانورد ایرانی (+عکس)  www.taknaz.ir



    ادامه مطلب...
    تاریخ: پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,
    ارسال توسط abolfazl

      انیمیشن های ریاضی   مجلات ریاضی کتاب های درسی   سخنان بزرگان کتاب های در زمینه ریاضیات   بازی و ریاضی نمونه سوالات امتحان ریاضی   هوش و سرگرمی سوالات و پاسخنامه تشریحی کنکور سراسری   آموزش ریاضیات درسنامه ها و جزوه های کمک آموزشی   کاربردهای ریاضی بارم بندی دروس متوسطه و پیشدانشگاهی   سایت های ریاضی نرم افزارهای ریاضی - برای کامپیوتر    زیبایی های ریاضی نرم افزارهای ریاضی - برای گوشی موبایل




    تاریخ: پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,
    ارسال توسط abolfazl

     



    ادامه مطلب...
    تاریخ: چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:,
    ارسال توسط abolfazl

     



    ادامه مطلب...
    تاریخ: چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:,
    ارسال توسط abolfazl

    اگرمی خواهید در باری زندگی دکتر حسابی بدانید روی ادامه ی مطلب کلیک کنید ....



    ادامه مطلب...
    تاریخ: چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:,
    ارسال توسط abolfazl

    صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

    آرشیو مطالب
    پيوند هاي روزانه
    امکانات جانبی
    ورود اعضا:

    نام :
    وب :
    پیام :
    2+2=:
    (Refresh)

    <-PollName->

    <-PollItems->

    خبرنامه وب سایت:





    آمار وب سایت:  

    بازدید امروز : 13
    بازدید دیروز : 6
    بازدید هفته : 23
    بازدید ماه : 332
    بازدید کل : 318222
    تعداد مطالب : 290
    تعداد نظرات : 30
    تعداد آنلاین : 1

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    کد جست و جوی گوگل
    TEXT